۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

اولین سالگرد درگذشت بانو مرضیه و خاطره يك عكس







اشرف‌السادات مرتضایی با نام هنری مرضیه در سال 1303 در تهران در خانواده‌ای هنردوست چشم به جهان گشود و در ظهرگاه۲۱ مهرماه سال ۱۳۸۹، در ۸6 سالگی در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت.
در زمانیکه خوانندگی به عنوان یک سرگرمی ویا شغلی نه چندان افتخارآمیز تلقی میشد و بخصوص زنها در خانه ها محبوس شده حق هیچگونه ابراز وجودی نداشتند به عنوان یک زن جوان او خوانندگی را بطور جدی و به عنوان یک کار تحصصی و غرورآفرین درسطح بالایی از نظر فرهنگی انتخاب کرد. تا جایی که کارستزگ او در هنر پارسی و با وجود همه اختلافات فرهنگی وزبانی اقوام ایرانی به زودی شناخته شد و او به عنوان یک سمبل یا اسطوره در موسیقی ایرانی توسط همه افراد ایرانی با هر فرهنگ و زبانی پذیرفته شد و بصورت یک گنج فرهنگی در آمد.

------------------------------------------------------------------
مرضيه و خاطره يك عكس





چهلمين روز درگذشت غلامحسين بنان است و جمعيت زيادي براي بزرگداشت او در امامزاده طاهر كرج جمع شده اند. سال ۱۳۶۴ است
هنرمندان و هنردوستان همه آمده اند- چهره هاي آشناي خوانندگان و هنرپيشگان زيادي كه چندسالي است جاي خود را روي صفحه تلويزيون و پرده سينما به قهرمانان انقلابي و بازيگران جمهوري اسلامي در سال هاي بعد از انقلاب ۱۳۵۷ داده اند در لابه لاي مردم ديده مي شود؛ محمدرضا شجريان، هوشنگ ابتهاج، قوامي، سلي و ... چهره هاي آشنايي اند كه در ميان نگاتيو عكس هاي آن روز پيدا كرده ام.
از انبوه مردمي كه در سالن امامزاده اجتماع كرده اند و به سخنراني يكي از متوليان مراسم درباره بنان گوش مي دهند جدا مي شوم و به عادت كنجكاوي عكاسانه، به گوشه و كنار گورستان سرك مي كشم.
خانم مرضيه را در كنج آرامي از گورستان به طور اتفاقي پيدا مي كنم كه در حلقه ياران نشسته است.
اين دومين بار است كه او را از نزديك مي بينم. بار اول در اردوي تابستاني دانشجويان دانشگاه تهران بود به سال ۱۳۵۵ در بابلسر، كه مرضيه براي دانشجويان دختر و پسر مي خواند و آنها با بوي جوي موليان با او هم آواز مي شدند.
حالا مرضيه آن سالهاي شور و عاشقي، آرام، در جامه اي از سر تا به پا سياه، در ميان جمعي از آقايان همسن و سال خودش كه همگي به دور او ايستاده اند، روي صندلي و در فضاي سرد گورستان امامزاده طاهر نشسته است.
به آرامي نزديك مي روم و سلام مي كنم. ظاهرا خلوت آن جمع دوستان قديمي را بر هم زده ام و احساس خوبي ندارم.
در اين جور مواقع، اگر مزاحمت عكاسانه را همرديف محرميت دكترانه بداني، تا حدود زيادي قضيه حل است!
مرضيه سيگاري دود مي كند و بعد از هر پكي كه مي زند، آن را به دست يكي از آقايان كه در كنارش ايستاده مي دهد كه او برايش نگه دارد تا پكي ديگر.
مستجاب الدعوه، مجري قديمي و قبل از انقلاب قرعه كشي بليت هاي بخت آزمايي نيز يكي از همين افراد ايستاده در جمع است.
پس از مدت كوتاهي حضور من فراموش مي شود و جمع دوستان قديمي به گفت و گوي خود ادامه مي دهند.
در فاصله سكوتي كه برقرار مي شود، خانم مرضيه نگاه كنجكاوانه اي به من جوان عكاس مي اندازد كه با سلام و احوالپرسي دوباره از او خواهش مي كنم كه اگر موافق باشد عكسي از او به يادگار در كنار مقبره بنان بگيرم.
نگاهي دوباره به من مي اندازد و چيزي نمي گويد و دوباره با ديگران مشغول صحبت مي شود.
روي سكوي سيماني نشسته ام و آرام آن جمع را نگاه مي كنم. گاهي نصف كار عكاسي، صبر است؛ انگار بايد همچون جزيي از فضا شوي و فقط انتظار بكشي.
شايد نيم ساعتي مي گذرد. ظاهرا صحبت هاي جمع به پايان رسيده. خانم مرضيه نگاهي به من مي كند و مي گويد: "بلند شو برويم عكس بگيريم."
پهنه گورستان را تا كنار قبر بنان، او از جلو و من به دنبالش، طي مي كنيم. بعضي از مردم كه او را شناخته اند با هيجان و ناباوري جلو مي آيند، سلامي مي كنند و برخي از او امضا مي گيرند.
مرضيه كنار قبر بنان مي ايستد و من در مقابل او در آن سوي ديگر.
كليك!
از اين صحنه فقط يك عكس گرفته ام.
مرضيه زير لب چيزي مي گويد، نمي دانم طلب آمرزش مي كند يا براي آخرين بار، ياد از يار مهربان.
دوبي- ۱۴ اكتبر ۲۰۱۰
كامران جبرئيلي - عكاس




فول آلبوم بانو مرضیه را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید تمامی آلبوم ها توسط وبلاگ رویای سیب اپلود شده است در صورت قرار دادن در وبلاگ یا سایت خود  با ذکر منبع اشکالی ندارد . مدیریت وبلاگ رویای سیب

http://www.mediafire.com/?t3m5135d5npj4



هیچ نظری موجود نیست:

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید