مراسم عيد نوروز و جشنهاي باستاني در يكي از دهكدههاي مازندرانتوصيف كوتاهي از دهكده ((سما))، مراسم استقبال از عيد نوروز ، چهارشنبه سوري، ((نوروزي خواني )) و ((شگون آوري)) سيزده بدرو مراسم كشتي گيري، جشنهاي باستاني كه مطابق ماههاي فرس قديم برگزار ميشود ،((پيتك)) يا ((اندرگاه)) ، ((تيرماه سيزده )) و رابطه آن با ((تيرگان)) و قهرماني ((آرش)) . هوشنگ پور كريم ((سما sama)) يكي از دهكدههاي دهستان ((پنجك – رستاق)) است و در بخش كوهستاني ((كجور)) مازندران . اهل ((سما)) به علت موقعيت كوهستاني دهشان و محدود بودن ارتباطشان با شهر و نيز به علت دارا بودن اقتصاد قائم بذات كه ناشي از تهيه همه احتياجات اوليه و ضروري در خود ده است ، سالهاي دراز را دور از نفوذ شهر و شهري گري گذراندهاند. به اين سببهاست كه ((سما)) را ميتوان گنجينه مواد و موضوعهاي فرهنگ عاميانه بخش ((كجور)) دانست . سمائي ها هنوز هم در استقبال از عيد نوروز ((نوروزي خواني )) راه مياندازند و ((شگونآور)) مي گيرند . مردان سمايي هنوز هم با ((پلنگ)) كمين كرده بر سر راهشان ، بهمان ساده دلي آباء و اجدادي بگومگو مي كنند و بسلامت مي گذرند . زن سمايي هنوز همان [19] شليته پرچين و جليقه سكَّه دوزي شده را مي پوشد و وقتي كه ميخواهند كودكش را ختنه كنند به اين اعتقاد از خانه بيرون ميرود كه در آب جوي آنقدر بايستد تا خبر برسانند كه كار تمام است . هنوز هم آسيابها و آبدنگهاي ده را كه به آواز سالهاي سال كار ميكنند زنها بكار مياندازند و زنها از كار باز ميدارند . هنوز هم قصه عاميانه ((آخوند و رمَّال)) را در شبهاي عروسي نمايش ميدهند و ((عروس و باأو )) راه مياندازند .نويسنده مقاله حاضر ، به سبب همين خصوصياتي كه در ((سما)) ديده است ، به قصد مطالعه و تحقيق در همة شئون زندگي سمائيها با آن دهكده و مردم مهربانش آشنائي و دوستي خاصي پيدا كرده است و اميدوار است كه بتواند به زودي مجموعه مطالعات و مشاهدات خود را انتشار دهد . اينك قسمتي از موضوعهاي مربوط به برگزاري عيد نوروز و جشنهاي باستاني را كه در سما مطالعه كرده است به مناسبت فرا رسيدن سال نوبه خوانندگان گرامي مجله هنر و مردم تقديم ميدارد و اميدوار است كه مقبول نظر باشد . *** |
سمائيها ((عيد نوروز )) را با همان شور و هيجاني استقبال ميكنند كه معمولاً در روستاها و شهرهاي ايران استقبال ميشود . زنهاي سمائي ضمن خانه تكاني و روفت و روب اتاقها گل رنگ مالي ديوارهاي اتاق و ايوان خانههاشان را تجديد ميكنند.1 شستشوي جاجيمها و نمدها و تميزكردن اشياء خانه و زندگي و دوخت و دوز جامههاي نو از جمله كارهاي واجب در استقبال از عيد نوروز است . همزمان با اين مقدمات ، دستههاي ((نوروز خون _ noruz xun ))(نوروزي خوان) در كوچه محلههاي ده به راه ميافتند . هر يك از اين دستهها ، شامل چند مرد و جوان است كه از دهكدههاي دور و نزديك ديگر براي ((نوروزي خواني )) به «سماء» و دهکده های ديگر «کجور» می آيند و پانزده بيست روز پيش از نوروز را ضمن « نوروزی _ خوانی » در اين دهكدهها به سير و سياحت ميگذرانند . آنها در جلو هر خانهاي ترانههاي ((نوروزي )) ميخوانند و هدايائي را هم از صاحب خانه ميگيرند : | |||
موقعيت جغرافيايي دهكده (( سما )) |
((باد باران آمده ((نوروز سلطان آمده ((مژده دهيد أي دوستان ((اين سال نو باز آمده ((. . . . . . . . . . . . . . . . ((نوروزي خوانان )) اشعار ((نوروزي)) خود را عموماً با اين بيت ترجيع بند ميكنند :[20] ((اين نوبهار مبارك باد اين لاله زار مبارك باد )) هر صاحبخانه سمائي ، به فراخور حال و وسع خود به ((نوروزي خواني))هدايائي ميدهد و آنها از کنار خانه او ميگذرند و در كنار خانه همسايه ((نوروزي خواني)) را از سر ميگيرند تا در همة كوچهمحله ها ((نوروزي خواني)) كرده باشند . آنوقت از ((سما)) به دهكده اي ديگر ميروند و در آن ده هم ((نوروزي خواني)) ميكنند2 . به اين ترتيب ممكن است ، در پانزده بيست روز پيش از عيد ، هر روزه ، يك يا چند دسته ((نوروزي خوان)) به سما بيايند و ((نوروزي خواني)) كنند . مراسم ((نوروزي خواني )) در آن وقت سال كه سمائيها مشتاق رسيدن سال نو و ((عيد نوروز )) هستند ، شور و حال ديگري به سما ميبخشد . كودكان سمائي، با ((نوروزي خوانان)) در كوچه محلهها به راه ميافتند و شادماني ميكنند . زنان و دختران كه در استقبال از سال نو ، براي فراهم كردن مقدمات عيد سرگرم كارهاي خانه هستند ، به تماشاي ((نوروزي خوانان)) دور هم جمع ميشوند و گفت و شنودها و خوشمزگيها از خستگي كارهاشان كم ميكنند . در ((سما)) هم پيش از رسيدن نوروز ، مراسم چهارشنبه سوري ، در غروب آخرين شب چهارشنبه سال برگزار ميشود . سمائيها، چهارشنبه سوري را (( كالْ چارشنبه – kâl cârçanbé مينامند و همه خانوادهها در ((كالْ چار شنبه)) جلوي خانههاشان را با كاه و بوتهها آتش ميافروزند و از آن ها ميجهند . معمولا، افراد خانواده ها بوتهها را در سه جا و به رديف ميافروزند و همه اهل خانه از آنها ميجهند و ضمن جهش از آتش ((كال چارشنبه)) به گويش خودشان ميخوانند : ((غَمْ بورُ شادي بي يِ _ qam bure cadi biye)) يعني : ((غَم برود شادي بيايد )) . چهارشنبه سوري سمائيها هم همان شور و حالي را دارد كه معمولاً در جاهاي ديگر ايران ديده ميشود . زنان سمائي ، همان شب در خانههاشان ، چند پيمانه گندم خيس ميكنند و فردايش (آخرين چهارشنبه سال ) با آن گندم و با چند نوع سبزي صحرائي آشي ميپزند كه آنرا ((كال چارشنبه گندم آش _ kâl cârçanbé gandom âc )) مينامند . آنها اين آش گندم را هم خودشان ميخورند و هم براي همسايههاشان ميفرستند . هر همسايهأي كه ((آش گندم)) از همسايه ديگر به او ميرسد ، ضمن خالي كردن آش از ديگ يا باديه ، به ان همسايه دعا ميكند و بعد هم ديگ يا باديه را بي آنكه بشويد پس ميدهد . چون معتقدند براي نشان دادن صميميت همسايگي نبايد ظرف آش را بشويند . وقتي هم كه ظرف آش پس داده ميشود ، بار ديگر دعا كردن به همسايه و اعضاء خانواده را تجديد ميكنند و از خداوند ميخواهند كه سال نو براي آنان سال پر خير و بركتي باشد. يكي دو روز پيش از فرارسيدن سال نو ، كلوچهها و حلواهائي را ، كه بايد در سفره عيد بچينند ، ميپزند و بيست سي تخم مرغ پخته رنگ ميكنند . از هفت هشت روز پيش هم گندم سبز ميكنند تا در سيني ((سيم _ sim)) بگذارند كه بايد در سفره عيد باشد . در سيني ((سيم)) غير از گندمي كه سبز كردهاند ، چند سكه نقره قديمي ، يكي دو تا پرتقال يا ليمو يا نارنج ، مشتي برنج و گندم ، چند گل بنفشة صحرائي، يك جلد هم قرآن كريم ميگذارند . خانوادههاي سمائي ، ((سيم)) و سفره عيد را چند ساعت پيش از تحويل سال ميچينند و در اشتياق تحويل سال منتظر كسي ميشوند كه خود براي خود شگون آور قرار دادهاند تا در نخستين ساعتهاي سال نو به خانة شان بيايد و برايشان شكون و خوش يومني بياورد . هر يك از خانوادهاي سمائي ، يكي از همسايهها يا يكي از منسوبان به خود را براي خانه خود شگون آور ميدانند و او را باصطلاح خودشان (( سالْ مِجْ _Sal mej )) مينامند (( سال مج )) هر خانه اي ، اولين كسي است كه بعد از تحويل سال به آن خانه وارد ميشود . او با خوشروئي و نشاط با ظرفي آب به خانه ميآيد . آب را در حياط خانه ميپاشند و سال نو را به اهل خانه تبريك ميگويد . افراد خانه ، با سرور و شادماني باستقبال (( سال مج )) خود ميروند و او را به كنار سفرة عيد و سيني ((سيم )) دعوت مي كنند .آن ها از ((سال مج )) با كلوچه ها و حلوا ها و نان و عسل وآجيل وميوه به گرمي پذيرائي مي كنند و اعتقاد دارند كه از يمن حضور ((سال مج )) و از شگون اين پذيرائي ، سفرةشان در سال جديد هميشه پربركت خواهد بود . |
ديد و بازديد سمائيها معمولاً تا هفت هشت روزي طول ميكشد ولي عموماً تا روز سيزده سال نو كه به ((سيزده بدر)) از ده بيرون ميروند كارهاشان را تعطيل ميكنند . در ((سيزده بدر)) مراسم كشتيگيري هم برگزار ميكنند كشتيگيري سمائيها با حضور بهترين كشتيگيران ده و انبوه تماشاچي شوق و حال خاصي پيدا ميكند . ابتدا يكي از كشتيگيران به ميدان ميرود ؛ با پاچههاي شلوار كه بالا كشيده است و با سينه فراخ و يال و كوپال پر هيبت مبارز ميطلبد . بعد هم كشتي گير ديگري به ميدان ميآيد و ميافتند به كشتي . قاعده كشتي گيريشان اين است كه دو طرف كشتي روبروي هم ميايستند ؛ در حالي كه كمي خم ميشوند و دستهاشان را تاب ميدهند و به حريف و موقعيَّتش خيره خيره نگاه ميكنند و مترصدند كه بوقتش كمر يا گردن و يا پاي حريفشان را با دستهاي توانايي كه جولان ميدهند به چنگ بياورند و به زمينش بيندازند . چند نفر از كشتيگيران قديمي هم كه عزت و حرمتي دارند در ميدان كشتي حاضر ميشوند تا قضاوت بكنند. ملاك پيروزي زانو به زمين رساندن حريف است . اگر پشتش را به زمين برسانند چه بهتر . بعد هم ، فريادهاي تحسين براي كشتيگيري كه پيروز شده است3 . وقتي كه يك كشتي تمام شد ، نوبت به دو كشتي گير ديگر ميافتد كه به ميدان ميآيند و كشتي ديگري راه مياندازند مراسم كشتي گيري ((سيزده بدر)) سمائيها را بسي پرشور و هيجان ميكند و سبب ميشود كه با خاطر خشنود از در كردن ((سيزده)) به خانههاشان باز گردند . اهل ((سما)) غير از چهارشنبه سوري و عيد نوروز و سيزده بدر ، چند رسم و جشن مخصوص ديگر دارند كه آنها را با ماههايي كه خودشان ميشناسند و با گاه شماري خودشان تطبيق ميدهند . بيشتر بگويم كه سمائيها ((سال قمري)) و ماههاي(( قمري)) را هم ميشناسند و عيدها يا سوگواريهاي مذهبي مرسوم همه شيعيان را مطابق همان ماهها برگزار ميكنند : ولي گاه شماري ديگري هم دارند كه جشنها و مراسم مخصوصي را كه يقيناً ريشههاي باستاني و اساطيري دارد با آن تطبيق ميدهند . پيش از توصيف چگونگي برگزاري اين مراسم ، ناچارام گاه شماري سمائيها را كه در بيشتر دهكدههاي كوهستاني مازندران متداول است شرح بدهم: سمائيها در گاهشماريشان، هر ساله دوازده ماه سي روزي دارند و پنج روز هم بنام ((پيتك pitak)) به آنها ميافزايند كه ميشود سيصد و شصت و پنج روز . خودشان [22] نميدانند كه كدام يك از اين دوازده ماه را بايد اولين ماه حساب بكنند . زيرا ، ((عيد نوروز)) را كه مبداء هر سال تازه است ، چنانكه ديديم مانند هر جاي ديگر ايران در روز اول فروردين برگزار ميكنند و در پي تطبيق آن با گاه شماري خودشان نيستند . ولي ، از آنجائيكه ، پنج روز ((پيتك )) را كه به دوازده ماه خودشان ميافزايند، پس از رسيدن يكي از ماهاشان به نام ((سييَ ماهْ _ Siya ma)) ميآورند، تصور ميكنند كه اين ماه بايد اولين ماهشان باشد . بهتر است كه ابتدا ((سييَ ماهْ)) و يازده ماه ديگرشان را به ترتيبي كه خودشان ميشناسند و به گويش خودشان بياورم و بعد بپردازم به بقيه مطالب : 1 – ((سييَ ماهْ Siya mâ)) 2 – ((دييَ ماهْ Diya mâ)) 3 – ((وَهْمَنْ ماهْ Vahman mâ)) 4 – ((نِرْزِ ماهْ Nerze mâ)) 5 – ((فردين ماهْ Ferdin mâ)) 6 – ((کَرْچِ ماهْ Karce mâ)) 7 – ((هَرِ ماهْ Hare mâ )) يا ((خر ماه Xare mâ)) 8 – ((تيرِ ماهْ Tiré mâ)) 9 - ((مُرْدالْ ماهْ Mordâl mâ )) 10 – ((شَرْوَري ماهْ çarvari mâ)) 11 – ((ميرْ ماهْ Mir mâ)) 12 – ((اُونِ ماهْ Uné mâ)) پنج روز در ((پيتك)) را هم دنبال ((اوُنِ ماهْ))ميآورند و بعد هم بار ديگر ((سييَ ماهْ)) را شروع ميكنند . با وجوديكه پنج روز ((پيتك)) را به دوازده ماه سي روزي خودشان ميافزايند و سالشان سيصد و شصت و پنج روز ميشود ، باز هم از سال شمسي حقيقي (به اصطلاح علمي Tropigue) پنج ساعت و چهل و چند دقيقه كم دارد . يعني غريب به يكچهارم شبانه روز 4 . به اين ترتيب ، هر چهار سال سمائيها ، يك روز از چهار سال حقيقي كمتر است . ولي ، چرا سال چهارم را ، يا درست تر گفته باشم ، هر چهار سال ، يك سال را كبيسه نميگيرند . جواب اين پرسش را در متني ميخوانيم از كتاب ((التفهيم لا وائل صناعه التنجيم )) كه ((استاد ابوريحان بيروني)) در سال چهارصد و بيست هجري قمري نوشت 5 : ((. . . سال طبيعي عبارت است از آن مدت كه اندر )) ((او يكبار گردش گرما و سرما و كشت و زه بتمامي)) ((بود . و آغاز اين مدت از بودن آفتابست به نقطهيي)) ((از فلك البروج تا بعد باز آيد . و زينجهت به آفتاب)) ((منصوب كرده آمد اين سال . و اندازه او سيصد )) ((و شصت و پنج روز است و كثري از چهار يك روز)) ((كمتر چنانك ما همي يابيم ، و از چهار يك روز)) ((بيشتر چنانك پيشينگان همي يافتند و چون سال)) ((طبيعي اينست كه گفتيم ماه او كه نيم شش يك )) ((است از وي ، ماه اصطلاحي است نه طبيعي . )) ((و اما سال اصطلاحي آنست بنهاد مردمان كه دوازده)) ((بار چند ماه طبيعي است . واندازة وي سيصدوپنجاه)) ((و چها روز است و پنجيك روز شش يك او جمله)) ((كرده . و اين يازده تير بود اگر شبانهروزي)) ((سي تير بود . و اين سال را سال قمري خوانند .)) ((پس اين كسرها چگونه بكار برند اندر سالها . بسال)) ((آفتاب چهار يك روز يله كنند ، تا از وي بچهار )) ((سال روزي بحاصل آيد . و آنگه او را بر روزهاي)) ((سال بيفزايند تا جمله سيصد وشصت و شش روز )) ((شوند . و اين فصل يونانيان و روميان و سريانيان )) ((و نيز آن قبطيان مصر بود از زمانة اغسطس قيصر)) ((ملك روم باز. و اين سال را به يوناني اولمفياس )) ((خوانند و بسرياني كبيستا . وچون بتازي گرداني)) ((كبيسه بود اي انباشته، كه چهار يكهاي روزاندور)) ((انباشته همي آيد روزي تمام .)) ((و پارسيانرا ازجهت كيشگبرگينشايستكه سال )) ((را به يكي روز كبيسه كنند . پس اين چهاريك )) ((روز را يله همي كردند تا از وي ماهي تمام گرد)) ((آمدي به صدوبيست سال وآنگاه اينماهرابرماههاي)) ((سال زيادت كردندي تا سيزده ماه شديو نام يكي )) ((ماه اندرو دو بار گفته آمدي و آنسال را بهيزك)) ((خواندند6 . وز پس نيست شدند ملك و كيش ايشان.)) ((اين بهيزك كرده نيامده است به اتَّفاق .)) اكنون ميخواهيم ببينيم براي تطبيق دادن نام ماههاي سمائي ها با ماههاي ايرانيان باستان چه مي توانيم بكنيم . اين تطبيق بهتراست از پنج روز ((پيتك)) شروع بشود كه مشخص تر است به اين مقصود باز هم مراجعه كنيد به ((بيروني)) و به ((آثار الباقيه)) او : [23] ((در پيش گفتيم كه سال حقيقي سيصد و شصت و پنج )) ((روز و ربع روز است . پارسيان پنج روز ديگر )) ((سال را پنجي و اندرگاه گويند سپس اين نام تعريب)) ((شد و اندر جاه گفته شد و نيز اين پنج روز ديگر را )) ((ايَّام مسروقه و يا مسترقه (دزديده شده) مينامند)) ((زيراكه درشمال هيچيك ازشهور محسوب نميشود.)) ((پارسيان اين پنجة دزديده شده را ميان آبان ماه)) ((و آذر ماه قرار دارند و... ))8. اكنون اگر ((پنجي)) يا ((اندرگاه)) يا ((پنجة دزديده شده)) اي را كه ((بيروني)) بين آبان ماه و آذر ماه قرار داده است ، با پنج روز ((پيتك )) سمائيها تطبيق بدهيم ، ((اوُنِ ماه)) سمائي ها با آبان ماه و ((سيي ماه)) آنان با آذر ماه منطبق خواهد شد و چناچه در اين تطبيق پيگيري كنيم به اين سرانجام خواهيم رسيد: ((اوُنِ ماه)) = ((آبان ماه)) ((پيتك)) = ((پنجي)) يا ((اندرگاه)) و يا ((پنجه دزديده شده)) ((سييَ ماه)) = ((آذر ماه)) ((دِييَ ماه)) = ((دي ماه)) ((وَهمنَ ماه)) = ((بهمن ماه)) ((نِرْزِ ماه)) = ((اسفند ماه)) يا ((اسفندارمذماه)) ((فِرْدين ماه)) = ((فروردين ماه )) ((كرچِ ماه)) = ((ارديبهشت ماه)) ((هَرِ ماه)) = ((خرداد ماه)) ((تيرِ ماه)) = ((تير ماه)) ((مُردالِ ماه)) = ((مرداد ماه)) (امرداد) ((شَرْوَري ماه)) = ((شهريور ماه)) ((مير ماه)) =((مهر ماه)) اكنون ماههايي را كه سمائيها در گاه شماري خودشان ميشناسند ، با ماههاي كه معادلش را گذاشتهام تطبيق نميكند . زيرا كه ديديم آن گاه شماري هر چهار سال يكروز را كم ميآورد كه در صد و خوردهاي سال ميشود يكماه يعني يكماه زودتر ميگردد و پيش ميافتد اين است كه مثلاً عيد نوروز هر سال يا اول فروردين ماه كه بايد با اول ((فردين ماه)) سمائي ها تطبيق بكند ، در اين سالها ميافتد و اواخر ((اون ماه)) (آبان ماه) در تابستان 1345 كه من در ((سما)) مطالعه ميكردم ، سمائيها گفته بودند كه عيد نوروز در آن سال مصادف بود با بيست و چهار ((اون ماه )) و گفتند كه هر چهار سال يكروز جلو ميافتد و پيشتر ميرود و درست هم ميگفتند . چنانكه در پائيز 1346 كه گزارم به ((سما)) افتاده بود ، ميدانستند كه عيد نوروز 1347 با بيست و پنجم ((اون ماه)) مصادف خواهد شد9 . سمائيها اولين روز هر ماهشان را ((مار ماه – mâr mâ)) مينامند كه معنياش در گويش خودشان ميشود ((مادرِ ماه )). آنها معتقدند كه در صبح آنروز پيش از آن كه كسي به خانهشان بيايد ، بايد كسي را كه براي خود شگون آور قرار دادهاند به خانهشان بيايد و برايشان خوش يمني و شگون بياورد . به اين ترتيب، شگون آور هر خانه سمائي ، اولين كسي هست كه هر ماهه در روز ((مار ما)) با خوشروئي و نشاط به همان خانه ميرود و ((مار ما)) را به اهل خانه تبريك ميگويند و مانند همانكه در مراسم عيد نوروز توصيف كردم ، آب ظرفي را كه با خود برده است در حياط خانه ميپاشد . اهل خانه هم به استقبال شگون آور خود ميروند و از او بگرمي احوالپرسي و پذيرايي ميكنند و اميدوار ميشوند كه با يمن حضور او ماه تازهاي كه شروع شده است برايشان ماه خوب و با خير و بركتي خواهد شد . سمائيها هر سال ، پنج روز ((پيتك)) را ، اگر با سوگواريهاي مذهبي مصادف نشود ، جشن ميگيرند زن و مرد و جوانان همه، در اين روزها به بازيها و سرگرميها و به گفت و شنودهاي شادمانه خوش ميگذرانند . زنان و دختران بيرون از ده ، از درختها تاب ميآويزند و ضمن خندهها و خوشمزهگيها و ترانه خواني هاشان تاب ميخورند . مردها و جوانان و خردسالان هم در اين روزها با انواع بازي ها و نمايشهاي عاميانه كه راه مياندازند، محيط ده را به شور و حال خود با نشاط ميكنند.10 به هر صورت هر سال ، پنج روز ((پيتك)) را همانند روزهاي چهارشنبه سوري و عيد نوروز و سيزده بدر به سرور و خوشحالي ميگذرانند . |
سمائيها يك جشن ديگر هم دارند كه آن را با ماههاي خودشان تطبيق ميدهند . اين جشن را ((تير ماه سيزده _ tiré mâ sizdé)) مينامند و هر ساله در شب سيزدهم تير ماه خودشان برگزار ميكنند11 . در اين شب ، هر چند خانواده، در خانهاي به شب نشيني جمع ميشوند و فال حافظ مي گيرند [24] و بچهها و نوجوانان در خانهها دستمال مياندازند و صاحبخانهها در آن دستمال براي بچهها كه نبايد شناخته شوند كلوچه و آجيل ميپيچند . همان شب ، پيش از خواب، نوجوانان، در چند دسته، توي كوچهها راه ميافتند ، و يكيشان كه خودش را ((لال)) نشان ميدهد ، تركهاي به جان هر يك از افراد خانه ميمالد كه آن تركه را اهل ((سما)) متبرك ميدانند . توصيف ((تير ماه سيزده )) سمائي ها كوتاه نيست و خواهم نوشت اول بهتر است كه نشانههاي اين جشن را در ايران باستان ببينيم . | |||
منظره عمومي ده (( سما )) |
((استاد ابوريحان بيروني)) در كتاب ((آثارالباقيه)) و در فصلي با عنوان ((اعيادي كه در ماههاي پارسيان است ))، پس از وصف عيد نوروز و چگونگي پيدايش آن و رواياتي كه در آن مورد آوردهاند ، اعياد ديگر ايرانيان را توصيف ميكند و روزهاي مبارك هر ماه را به ترتيب از ((فروردين)) و ((ارديبهشت)) و ((خرداد)) و … تا آخر نام ميبرد . او ضمن توصيف اين عيدها مينويسد كه ايرانيان باستان ، در هر ماه ، روزي را كه نام آنروز با نام همان ماه متفق ميشد ، عيد ميگرفتند12 . مثلا وقتي كه عيدهاي ايرانيان رادر ماه ارديبهشت وصف مي كند مي نويسد : (( ارديبهشت ماه روز سوم آن روز ارديبهشت است )) ((و آن عيدي است كه ارديبهشتگان نام دارد براي )) ((آنكه هر دو نام با هم متفق شدهاند و معني اين نام )) ((آنست (راستي بهتر است) و برخي گفتهاند ………)) و يا وقتي كه عيدهاي ماه خرداد را توصيف ميكند مينويسد : ((خرداد ماه روز ششم آن خرداد است و آن عيدي )) ((است كه بواسطه اتفاق دو نام خردادگان نام دارد )) ((و معني اين نام ثبات خلق است و خرداد ملكي است)) ((كه بتربيت خلق و اشجار و نبات و از الة پليدي از )) ((آبها موكَّل است . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . )) بعد هم ميرسد به توصيف عيدهايي كه ايرانيان در تير ماه داشتهاند و مينويسد : ((تير ماه روز ششم آن خرداد است و عيدي است كه )) ((جشن نيلوفر نام دارد و اين عيد مستحدث است . )) ((روز سيزدهم آنروز تير است . عيدي است )) ((تيرگان نام دارد براي اتفاق دو نام و . . . . )) ((بيروني )) براي علت برگزاري عيد ((تيرگاه))، دو [25] موضوع ديگر را هم با دو روايت مينويسد : يكي موضوع ((هوشنگ)) و برادرش ((ويگرد)) است كه هوشنگ ((دهوفذيه)) را مرسوم كرد كه معني آن ((حفظ دنيا و حراست است و فرمانروايي در آن)) ويگرد هم ((دهقفنه)) را مرسوم كرد كه معني آن ((امارت دنيا و زراعت و قسمت آن است . و مينويسد كه ((دهوفذيه)) و ((دهقنه)) با هم توأم اند و عمران و قوام دنيا به آنهاست و ميفزايد : ((… فساد عالم بدانها اصلاح ميپذيرد و كتابت )) ((در تلو آن و مقترن به اين دو ميباشد . اما دهوفذيه )) ((از هوشنگ صادر شده و دهقنه را برادر او ويگرد )) ((رسم نموده و نام اين روز تير است كه عطارد باشد )) ((كه ستارة نويسندگان است و در اين روز بود كه )) ((هوشنگ نام برادر خود را بزرگ گردانيد و دهقنه )) ((را به او داد و دهقنه در كتابت يك چيز است و اين )) موضوع ديگري را كه ((استاد ابوريحان بيروني )) در علت برگزاري جشن ((تيرگان )) مينويسد : جنگ افراسياب توراني و منوچهر ايراني است كه عاقبت آرش جان خود بر تير نهاد در اين باره مينويسد : ((… يكي از فرشتگان كه نام او اسفندارمذ بود )) ((حاضر شد و منوچهر را امر كرد كه تير و كمان بگيرد)) ((به اندازهاي كه به سازندة آن نشان داد چنان كه )) ((در كتاب اوستا ذكر شده و آرش را كه مردي با )) ((ديانت بود حاضر كردند و گفت كه تو بايد اين )) ((تير و كمان را بگيري و پرتاب كني و آرش بر پا )) ((خاست و برهنه شد و گفت اي پادشاه واي مردم )) ((بدن مرا ببينيد كه از هر زخمي و جراحتي و علتي )) ((سالم است و من يقين دارم كه چون با اين كمان)) ((اين تير را بيندازم پاره پاره خواهم شد و خود را )) ((تلف خواهم نمودولي منخود را فداي شما كردم .)) ((سپس برهنه شد و بقوت ونيرويي كه خداوند به او)) ((داده بود كمان را تا بنا گوش خود كشيد و خود )) ((پاره پاره شد و خداوند باد را امر كرد كه تير او را)) ((از كوه رويان بردارد و با اقصاي خراسان كه در ميان)) ((فرغانه و طبرستان است پرتاب كند و اين تير در )) ((موقع فرود آمدن بدرخت گرد وي بلندي گرفت كه )) ((در جهان از بزرگي مانند نداشت و برخي گفتهاند )) ((از محل پرتاب تير تا آنجا كه افتاد هزار فرسخ)) ((بود . . . . .)) بعد هم ميآورد كه : ((روز پرتاب كردن تير اين روز بوده كه روز تير)) ((ميباشد كه تيرگان كوچك است و روز چهاردهم آن)) ((كه شش روز است كه تيرگان بزرگتر باشد و در )) اين دو روايت كه از ((استاد ابوريحان بيروني)) نقل كردهاند و البته معتبرترين روايت در علت برگزاري جشن ((تيرگان)) است ، مرا به فكر واداشت كه ((تيرگان)) چه ارتباطي داشته باشد با جشن ((تير ماه سيزده)) سمائيها . يك ارتباط موقع برگزاري اين دو جشن است در سال ، با يك تفاوت و آن تفاوت اينكه ((جشن تيرگان)) را ايرانيان باستان در روز سيزدهم تير ماه برگزار ميكردند ، ولي تيرماه سيزده را سمائيها در شب سيزدهم15 . يك ربط ديگر ((تير ماه سيزده)) را با ((تيرگان)) ، پس از توصيف ((تير ماه سيزده)) سمائيها نشان ميدهند و علت اين را هم مينويسند كه چرا جشن روز((تيرگان )) بدل ميشود به شب ((تيرماه سيزده )) سمايي ها از چند روز پيش از رسيدن شب ((تير ماه سيزده )) مهياي جشن ميشوند تا در آن شب همه كلوچهها و حلواها و آجيل و خوراكيهاي ديگر فراهم باشد كه در مجموع با پلو و خورشت بايد سيزده جور خوراكي بشود . بعد از شام ميبود . هر چند خانواده، در خانهاي كه ديوان حافظ دارند ، به شبنشيني جمع ميشوند . براي فال گرفتن از ديوان حافظ، به نام هر يك از آنهائي كه در شب نشيني حاضر هستند ، مهره مشخصي كه از مهرههاي مشخص ديگران شناخته ميشود در كوزه اي ميريزند و بعد هم ديوان حافظ را باز ميكنند و شروع ميكنند به خواندن غزل. در هر غزل مهرهاي را از كوزه بيرون ميآورند تا معلوم بشود كه آن غزل براي فال كدامشان بوده است . شب نشيني سمائيها در جشن ((تيرماه سيزده)) با ترانههاي محلي كه ميخوانند پرشورتر ميشود . در همين شب ، بچهها و نوجوانان در كوچهها راه ميافتند و بي آنكه شناخته شوند در خانهها دستمال مياندازند و منتظر ميشوند كه صاحبخانهها در دستمال برايشان كلوچه و حلوا و آجيل بپيچند . |
بازميگردم كه ببينم چه ربطي دارد ((تيرماه سيزده))سمائيها با جشن ((تيرگان)) ايرانيان باستان . وچرا ((تيرماه سيزده)) را در شب سيزدهم ((تيرماه)) برگزار ميكنند نه در روز سيزدهم كه ((تيرگان))برگزار مي شد. ديده بوديم كه يكي از دو روايتي كه ((بيروني)) براي علت برگزاري ((جشن تيرگان))آورده بود، موضوع قهرماني ((آرش))بودو اين كه ((روز پرتاب كردن تير اين روز بوده)).((بيروني)) در كتاب((التفهيم)) نيز،در سبب برگزاري جشن ((تيرگان))،بار ديگر قهرماني ((آرش)) و تيراندازي او را انگيزة برگزاري اين جشن ميشناسدو مينويسد: ((… وگفتند كه اين تير از كوههاي طبرستان بكشيد تا بسوي تخارستان شد.))16. پس ، قهرماني ((آرش)) در كوههاي طبرستان اتفاق افتاده است و ((تيرماه سيزده)) سمائيها و طبرستانيهاي ديگر همان جشن ((تيرگان)) ايرانيانباستان است كه بيروني مينويسد: ((روز پرتاب كردن تير اين روز بوده كه روز تير ميباشد)).پس ميتوانيم آن تركه اي را كه طبرستانيهاي سمائي ((لالشيش)) مينامند و متبرك ميدانند استعاره اي از همان تير ((آرش)) بدانيم. چون، كسي يا كساني كه ((لالشيش))هارا به تن اهل ((سما))ميمالند، خودشان را ((لال)) مينمايانند و ((لالنماياندن)) يعني به استعارهواشاره نمودن. آيا نه اين است كه اين(( لال)) نماياندن و جشن روز((تيرگان)) را در شب ((تيرماه سيزده)) برگزار كردن، بايد از موقعي معمول شده باشد كه ايرانيان را به عذر((مسلماني)) از برگزاري جشنهاي باستانيشان كه براساس معتقدات اساطيري و ((زرتشتي)) بود نهي ميكردند؟17 [27] پاورقيها: 1 – در ((سما)) و در بسياري از دهكدههاي مازندران و گرگان تا آنجا كه ديده ام زنها با انواع خاكهاي رنگيني كه معمولا از دور و بر دهشان ميآوردند ديوارهايشان را گل رنگ مالي ميكنند : 2 – سمائيها به من گفتهاند كه از ((سما ))هم دستههاي ((نوروزي خوان )) به دهكدههاي ديگر ميروند و ((نوروزيخواني ))ميكنند و هدايائي هم ميگيرند . 3 – بعضي خانوادههاي سمائي در عروسي هاشان نيز كه ميخواهند با شكوه باشد كشتي گيري برگزار مي كنند و به كشتي گيراني كه پيروز ميشوند مبالغي انعام ميدهند . ولي در كشتيگيري ((سيزدهبدر ))انعامدادن معمول نيست . 4 – براي دقت بيشتر در اين مورد ميتوان مراجعه كرد به مقاله ((گاهشماري و جشنهاي طبري ))نوشته ((دكتر صادق كيا )) كه در سال 1316 به ضميمه (( واژهنامه طبري )) به طبع رسيد كه من از آن مقاله راهنمائي گرفتهام و نيز ميتوان مراجعه كرد به ((گاهشماري در ايران قديم ))تاليف ((حسن تقي زاده ))كه به اهتمام كتابخانه تهران در 1317 طبع شد . 6- جلال همائي در مورد ((بهيزك ))نوشته است كه : ((نگارنده احتمال كه لفظ بهيزك كه به تبديل باء و واو بيكديگر و هيزك نيز آمده است از ريشة (به )بمعني خوب ريخته شده است . مانند پاكيزه از پاك . و ماه كبيسه در جزو رسوم و آداب هندوان و ايرانيان قديم پاكيزه و محترم بوده است )) . 8 – نقل از صفحه 68 ((آثار الباقيه ))با ترجمه اكبر دانا سرشت متخلص به صيرفي تاريخ انتشار 1321 ، از كتابخانه خيام . 9 – مراجعه شود به دفترهاي سالنما از جمله به دفتر ((مصباح ))چاپ (( اقبال ))كه اول فروردين ماه 1347 را با بيستوپنجم آبان ماه فرس قديم تطبيق داده است . 10 – چنانكه از ((التفهيم… )) و(( آثار الباقيه )) بيروني پيداست ، جشني كه ايرانيان باستان در روزهاي (( اندرگاه ))يا (( پنجي )) يا ((پنجه دزديدهشده ))كه همين پنج روز (( پيتك )) سمائيهاست داشتهاند ، ((پروردگان ))يا ((فروردگان )) نام داشت كه به ياد درگذشتگان خود برگزار ميكردند . 11 – شبي كه فردايش سيزدهم ((تيرماه)) خودشان است و اين شب در سالهاي اخير به اواسط آبانماه ميافتد . مراجعه شود به سالنماي 1347 مصباح كه سيزدهم تير ماه فرس قديم را مطابق هيجدهم آبان ماه نشان داده است . 12 – ((ابوريحان بيروني ))، در ((التفهيم. . . . . . )) نامهائي را كه ايرانيان براي سي روز هر ماه ميشناختند ، به ترتيب از نام روز اول الي سيام به شرح آورده است : ((هرمزد ، بهمن ، ارديبهشت ، شهرير،اسفندار مذ ، خرداد ، ديبآذر، آذر ، آبان، خور، ماه، تير، گوش،دي بمهر، مهر، سروش، رشن، فروردين، بهرام، رام، باذ، ديبدين، دين، ارد، اشتاذ،آسمان، زامياد، مهر اسفند، انيران . مهائي كه براي پنج روز ((اندرگاه)) (به قول سمائيها پيتك) نوشته به اين شرح است : اهنود، اشتود، اسپنتمد، و هوخشتر ، وَ هِشتوايشت. –15در جاهاي ديگر مازندران هم ديدهام كه ((تيرماه سيزدهم)) را در شب سيزدهم تيرماه فرس قديم برگزار ميكنند و مشابه با همان كه در ((سما)) مرسوم است .((سيروس طاهباز)) هم در ((يوش)) مراسم اين جشن را كه در آنجا ((تيرما سيَّزه – tir mow sizza )) 17 – سمائيها جشن باستاني ديگري هم داشتند به نام ((بيست و شش)) كه در شب بيست و ششم ((نرزماه)) خودشان برگزار ميكردند . توصيف اين جشن را در كتاب ((سما)) ميآورم . |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر