دنيا دنيا اميد *
*عيد زيبا بود و اميد عيدي
گرفتن *
*خرداد زيبا بود و اميد سه ماه
تعطيلي *
*پاييز زيبا بود و اميد ديدن
دوباره همکلاسيها *
*اين سال ديگه ميريم راهنمايي.
دو
سال ديگه ميريم دبيرستان.
يکسال
ديگه ديپلم..
*
*و مدام اين جمله روي زبونمون
بود.
وقتي بزرگ شدم. وقتي بزرگ شدم. *
* *
*با هر نوبرانه چشمها رو
ميببستيم
و آروز ميکرديم. چقدر آرزو
داشتيم
... *
*دنيا دنيا اميد.. *
*روزي که نوبرانه زردآلو بود و
چشمها رو بستم و خواستم در دل
آرزويي کنم و هيچ
چيز از دل به زبان نيامد و
فهميدم
بزرگ شدم. *
*چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد
آلو در دستم و من بيآرزو. چقدر
بزرگ شدن درد
آور بود. *
*بزرگ شديم و هيچ نشد... *
*حالا از مهر تا خرداد هر روز
مثل
ديروز و از خرداد تا مهر امروز
مثل
ديروز. هر
سال که گذشت هيجان ها کم تر و کم
تر
شد. سالها تکراري تر... *
*کار و کار و کار براي هيچ.. *
*آرزو ها حسرت شد و ماند و
بيمهايي
که داشتيم که روزمرگي رو دچار
نشيم
شد زندگي
و فهميديم که زندگي چيزي نيست
جز
هماني که بزرگترها داشتن و
ماميترسيديم از
دچار شدن بهش.. *
*آخرين بزنگاه بود بزرگ شدن.. *
*ديگه ميتونستيم از
خيابانها
رد بشيم. ردشديم بارها و بارها
و بي
پناه... *
*خوشا روزهايي که
نميتوانستيم و
دستهايمان را به دست بزرگ و نرم
پدرميداديم و
طعم تکيهگاه را ميچشيديم.. *
*بزرگ شديم و همه شبها به
تنهايي
گذشت و خوشا شبهايي که بهانه
مريضي
و ترس به
تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر
ميلغزيديم و خوش ميخوابيديم. *
*بزرگ شديم و دستها به جيب رفت و
روبروي دستگاه بي حس و سرد عابر
بانک پول
ميگيريم و چه کيفي داشت ده
توماني و پنجاه تومانيهايي
که از
دست پدر ميگرفتيم
با لبخند. *
*ديگه نه اميدي به سال ديگه.نه
به
خرداد ونه به مهر. *
*تا بچه هستيم بزرگ شدن چه اميد
شيريني است و بزرگ که ميشويم
بچگي
حسرتي بزرگ
راستی یه چیزی هم من به این متن اضافه کنم:
وقتی که بچه بودیم،حداقلش بچه بودیم
حالا که بزرگ شدیم همون بچه هم نیستیم
*عيد زيبا بود و اميد عيدي
گرفتن *
*خرداد زيبا بود و اميد سه ماه
تعطيلي *
*پاييز زيبا بود و اميد ديدن
دوباره همکلاسيها *
*اين سال ديگه ميريم راهنمايي.
دو
سال ديگه ميريم دبيرستان.
يکسال
ديگه ديپلم..
*
*و مدام اين جمله روي زبونمون
بود.
وقتي بزرگ شدم. وقتي بزرگ شدم. *
* *
*با هر نوبرانه چشمها رو
ميببستيم
و آروز ميکرديم. چقدر آرزو
داشتيم
... *
*دنيا دنيا اميد.. *
*روزي که نوبرانه زردآلو بود و
چشمها رو بستم و خواستم در دل
آرزويي کنم و هيچ
چيز از دل به زبان نيامد و
فهميدم
بزرگ شدم. *
*چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد
آلو در دستم و من بيآرزو. چقدر
بزرگ شدن درد
آور بود. *
*بزرگ شديم و هيچ نشد... *
*حالا از مهر تا خرداد هر روز
مثل
ديروز و از خرداد تا مهر امروز
مثل
ديروز. هر
سال که گذشت هيجان ها کم تر و کم
تر
شد. سالها تکراري تر... *
*کار و کار و کار براي هيچ.. *
*آرزو ها حسرت شد و ماند و
بيمهايي
که داشتيم که روزمرگي رو دچار
نشيم
شد زندگي
و فهميديم که زندگي چيزي نيست
جز
هماني که بزرگترها داشتن و
ماميترسيديم از
دچار شدن بهش.. *
*آخرين بزنگاه بود بزرگ شدن.. *
*ديگه ميتونستيم از
خيابانها
رد بشيم. ردشديم بارها و بارها
و بي
پناه... *
*خوشا روزهايي که
نميتوانستيم و
دستهايمان را به دست بزرگ و نرم
پدرميداديم و
طعم تکيهگاه را ميچشيديم.. *
*بزرگ شديم و همه شبها به
تنهايي
گذشت و خوشا شبهايي که بهانه
مريضي
و ترس به
تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر
ميلغزيديم و خوش ميخوابيديم. *
*بزرگ شديم و دستها به جيب رفت و
روبروي دستگاه بي حس و سرد عابر
بانک پول
ميگيريم و چه کيفي داشت ده
توماني و پنجاه تومانيهايي
که از
دست پدر ميگرفتيم
با لبخند. *
*ديگه نه اميدي به سال ديگه.نه
به
خرداد ونه به مهر. *
*تا بچه هستيم بزرگ شدن چه اميد
شيريني است و بزرگ که ميشويم
بچگي
حسرتي بزرگ
راستی یه چیزی هم من به این متن اضافه کنم:
وقتی که بچه بودیم،حداقلش بچه بودیم
حالا که بزرگ شدیم همون بچه هم نیستیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر