دردانه‌ای از گنجور
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

سکوت نیمه شب


در سکوت نیمه شب تنهاترم
ماه می تابد درون بسترم
*
ثانیه ها ساز دیگر می زنند
سایه ها هم رنگ دیگر می شوند
*
باد می رقصد به بام خانه ام
باز من با این جهان بیگانه ام
*
شاخه های بید در هم می رود
نسترن هم شکل دیگر می شود
*
هر کسی با درد خود در خلوت است
خواب یا بیدار چشمانی تراست
*
آینه تاریک و تنها می شود

آسمان در فکر فردا می شود
*
حرف ها را خواب با خود می برد
یک ستاره چشمکش را می زند
*
ماهی قرمز درون حوض شب
خواب دریا دیده اما بی سبب !
*
شاپرک در خواب گل ها می رود
یک نفر از خواب راحت می پرد
*
پیچک همسایه زیبا می شود
نرد بان خانه تنها می شود
*
رد پایی می خزد در کوچه ای
ماه می آید کنار خوشه ای
*
من چه خوشبختم !چه خوشبختم! کنون
شاهد این جلو ه های گو نه گون

*
آری ! آری! نیمه شب تنهاترم
ماه می تابد به چشمان ترم
...

هیچ نظری موجود نیست:

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید