مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه و موسیقیپژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.
اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید او آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعر به جای نهاده است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقامهای موسیقیایی بودهاست.
پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ایران آمد و شناسنامه ایرانی گرفت، از این رو آنان نام خانوادگیشان را اخوان ثالث به معنی برادران سهگانه گذاشتند.
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود.
در مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد.
از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید.
در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث ازدواج کرد.
در سال ۱۳۳۳ برای دومین بار به اتهام سیاسی زندانی شد.
پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم بهتدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد.
در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته (بازنشانده) شد
مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.
اگرچه اخوان در دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، زمستان، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.
با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسی سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را.
نگه جز پيش پا را ديد نتواند،
که ره تاريک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس يازی،
به اکراه آورد دست از بغل بيرون؛
که سرما سخت سوزان است.
رهبر ایران گفتهاست :«پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت كنید.» اخوان پاسخ میدهد: «ما همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه». چند روز پس از رد پیشنهاد خامنهای چند نفر در خیابان راه بر اخوان میبندند و او را به شدت کتک میزنند. حقوق بازنشستگی اخوان نیز قطع میشود. خامنهای در یکی از خطبههای نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد و اخوان شعری با مطلع «هیچیم و چیزی کم» در پاسخ به او سرود :
هيچيم و چیزي کم
ما نيستيم از اهل اين عالم که ميبينيد
وز اهل عالم هاي ديگر هم
يعني چه پس اهل کجا هستيم؟
از عالم هيچيم و چيزي کم،
غم نيز چون شادي براي خود خدايي، عالمي دارد
نور سياه مبهمي دارد
پس زنده باشد مثل شادي، غم
ما دوستداره سايه هاي تيره هم هستيم
و مثل عاشق، مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما
هيچيم و چيزي کم.
*
رفتم فراز بام خانه، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم، اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسيار
ديدم که اينک روشنايم خورده خواهد شد
کشتم اسير بي مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده خونِ مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنايم را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت، شادي رفت
و هول و حسرت ترک من گفتند
و اختران خفتند
آنگاه ديدم آن طرف تر از سکنج بام
يک دختر زيباتر از رويای شبنم ها
تنها
انگار روح آبي و آب است
انگار هم بيدار و هم خواب است
انگار غم در کسوت شادي ست
انگار تصوير خدا در بهترين قاب است
انگارها بگذار
بيمار!
او آن «نمي داني و مي داني» ست
او لحظه فرّار جادويي
او جاودانه، جاودانتاب است
محض خلوص و مطلق ناب است
*
از بام پايين آمديم، آرام
همراه با مشتي غم و شادي
و با گروهي زخمها و عدّه اي مرهم
گفتيم بنشينيم
نزديک سالي مهلتش يک دم
مثل ظهور اولين پرتو
مثل غروب آخرين عيساي بن مريم
مثل نگاه غمگنانه ي ما
مثل بچه آدم
آنگاه نشستيم و بخوبيّ خوب فهميديم
باز آن چراغ روز و شب خاموش تر از تاريک
هيچيم و چيزي کم.
روحش شاد
اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید او آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعر به جای نهاده است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقامهای موسیقیایی بودهاست.
پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ایران آمد و شناسنامه ایرانی گرفت، از این رو آنان نام خانوادگیشان را اخوان ثالث به معنی برادران سهگانه گذاشتند.
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود.
در مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد.
از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید.
در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث ازدواج کرد.
در سال ۱۳۳۳ برای دومین بار به اتهام سیاسی زندانی شد.
پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم بهتدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد.
در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته (بازنشانده) شد
در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.
اگرچه اخوان در دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، زمستان، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.
با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان
است :
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسی سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را.
نگه جز پيش پا را ديد نتواند،
که ره تاريک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس يازی،
به اکراه آورد دست از بغل بيرون؛
که سرما سخت سوزان است.
رهبر ایران گفتهاست :«پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت كنید.» اخوان پاسخ میدهد: «ما همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه». چند روز پس از رد پیشنهاد خامنهای چند نفر در خیابان راه بر اخوان میبندند و او را به شدت کتک میزنند. حقوق بازنشستگی اخوان نیز قطع میشود. خامنهای در یکی از خطبههای نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد و اخوان شعری با مطلع «هیچیم و چیزی کم» در پاسخ به او سرود :
ما نيستيم از اهل اين عالم که ميبينيد
وز اهل عالم هاي ديگر هم
يعني چه پس اهل کجا هستيم؟
از عالم هيچيم و چيزي کم،
غم نيز چون شادي براي خود خدايي، عالمي دارد
نور سياه مبهمي دارد
پس زنده باشد مثل شادي، غم
ما دوستداره سايه هاي تيره هم هستيم
و مثل عاشق، مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما
هيچيم و چيزي کم.
*
رفتم فراز بام خانه، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم، اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسيار
ديدم که اينک روشنايم خورده خواهد شد
کشتم اسير بي مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده خونِ مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنايم را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت، شادي رفت
و هول و حسرت ترک من گفتند
و اختران خفتند
آنگاه ديدم آن طرف تر از سکنج بام
يک دختر زيباتر از رويای شبنم ها
تنها
انگار روح آبي و آب است
انگار هم بيدار و هم خواب است
انگار غم در کسوت شادي ست
انگار تصوير خدا در بهترين قاب است
انگارها بگذار
بيمار!
او آن «نمي داني و مي داني» ست
او لحظه فرّار جادويي
او جاودانه، جاودانتاب است
محض خلوص و مطلق ناب است
*
از بام پايين آمديم، آرام
همراه با مشتي غم و شادي
و با گروهي زخمها و عدّه اي مرهم
گفتيم بنشينيم
نزديک سالي مهلتش يک دم
مثل ظهور اولين پرتو
مثل غروب آخرين عيساي بن مريم
مثل نگاه غمگنانه ي ما
مثل بچه آدم
آنگاه نشستيم و بخوبيّ خوب فهميديم
باز آن چراغ روز و شب خاموش تر از تاريک
هيچيم و چيزي کم.
روحش شاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر