امید، شاعر زمستان
مهدی اخوان ثالث ، شاعری که امسال بیست سال از خاموشی اش می گذرد؛ در گفت و گو با سیمین بهبهانی، شاعر، همایون کاتوزیان، استاد ادب فارسی در دانشگاه آکسفورد و فرج سرکوهی، ناقد ادبی.
آخرین ماه تابستان امسال، بیستمین سالمرگ شاعری که در زمستان در اسفند ۱۳۰۷ زاده شد. با نام همین فصل شناسایی شد اما از پائیز هم که در آستانه آن در چهار شهریور ۱۳۶۹ درگذشت، کم نسرود:
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز.
جاودان بر اسب یال افشان زردش
می چمد در آن
پادشاه فصل ها، پاییز.
مهدی اخوان ثالث، شاعری زاده مشهد و اینک آرمیده در کنار حکیم توس که با شعر خراسانی و مجموعه شعر ارغنون آغاز کرد. نقبی به مازندران زد. از نیما یوشیج، بانی شعر امروز ایران تاثیر و الهام گرفت. بعدها درباره «بدعت ها و بدایع»، «عطا و لقای نیما» هم نوشت. اما پیش از آن با مجموعه شعرهای «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا»، روشی نو در پیش گرفت و پانزده مجموعه شعر و هشت کتاب دیگر از خود به جای گذاشت. مهدی اخوان ثالث در شعر معاصر ایران چه جایگاهی دارد؟ به سراغ یک آشنای دیرینش می رویم تا از او از جمله پاسخ به این پرسش را بشنویم: سیمین بهبهانی، شاعر و غزلسرا در تهران.
واژگان قدیم در شیوه روایت
سیمین بهبهانی: من باید بگویم که بیست سال گذشته ولی شاید بیست روز نبوده که من از یاد اخوان غافل باشم. برای اینکه از دوستان صمیمی من بود و من او را هیچوقت فراموش نکرده ام.
شعر اخوان من فکر می کنم که یک شعری بود که هرگز سنت را فراموش نکرد ولی نوآوری را هم به شدت در شعر خودش استفاده کرد. به همین جهت می توانم بگویم که یک شاعر توانا بود و از سنت به نفع شعر نو استفاده کرد و در واقع توانست یک سبک بسیار محکم و بسیار قابل دوست داشتن برای خودش بیافریند و نام او همیشه در ادبیات ما جاوید خواهد بود.
نه چراغ چشم گرگی پير
نه نفس های غريب كاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير بارانی كه ساعت هاست می بارد
در شب ديوانهی غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران آه،
ساعت هاست همچنان می بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صدای پای اسب رهزنی تنها
نه صفير باد ولگردی
نه چراغ چشم گرگی پير
به نظر من اخوان ثالث هم از واژگان قدیم استفاده کرد و هم از طرز تلفیق آنها استفاده کرد و هم توانست تمام مسائل روزانه را البته در قالب تمثیل و اشاره و سمبل در آنها بگنجاند و آنچه را که به نظرش می رسید در وطنش می گذرد، جاویدان کند در تاریخ.
من می توانم او را با شاملو مقایسه کنم. شاملو هم از سنت نبرید منتها به یک نوع دیگر. شاملو از متون سنتی ما بسیار استفاده کرد و کلمات را با طرز تلفیق کلمات را و جمله سازی ها را تقریباً به شکل متون قدیمی که یادگار مانده، از خودش به جا گذاشت. ولی اخوان از شعر قدیم بیشتر استفاده کرد. از تلفیق شعر قدیم بیشتر استفاده کرد ولی وزن ها را شکست و پیرو نیما بود. آنچه را که نیما کرده بود بر آن یک چیزهایی هم افزود. نیما اوزانی را که در شعر خودش آورد، می توانیم بگوییم حداکثر تا ده وزن بود. به جهت اینکه اوزانی را که قابل شکستن بود و قابل بلند و کوتاه کردن بود ازش استفاده کرد. افاعیلی را که می توانست بلند و کوتاه کند ولی اخوان علاوه بر اینکه در اوزان نیمایی کار کرد، سه وزن را اضافه کرد. در حالی که از واژگان قدیم استفاده می کرد، آنها را در شیوه نو یعنی شیوه روایت باید بگویم استفاده می کرد. او روایت پرداز بود و بعضی ها این را برای او عیبی می دانستند. در حالی که به نظر من حسن شعر او بود که در قالب روایت تمام مسائل روزانه را به ثبت می رساند. دومین خصیصه ای که او دارد، احساس قوی است که در شعر دارد. یعنی در انتقال احساس خودش به خواننده واقعاً بی نظیر است. مثلاً یک شعری که شاید بیشتر دوستاران او حفظ باشند، این شعر دو دریچه است.
ما چون دو دريچه ، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه ی بهشت ، اما ... آه
بيش از شب و روز تير و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكی از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
این شعر واقعاً روی آدم تاثیر می گذارد. همین طور شعرهای بلندش که اوضاع زمانه را در تمثیل نشان می دهد. آن شعرها هم طوری هست که انسان واقعاً از خواندنش منقلب می شود. به نظر من اینها هست که اخوان را جاودان کرده و ما می توانیم او را به عنوان یکی از مفاخر شعر معاصر یاد کنیم و همینطور به نظر من با او کسی را که می شود مقایسه کرد شاملو است، این دو نفر سبک شان با هم فرق دارد. ولی در شعر نوی بسیار درخشنده می توانم یدالله رویایی را هم نام ببرم که او هم در شعر نو کارهای بسیار جالبی کرده.
نه. من فکر نمی کنم این ضعف باشد. اخوان در اواخر عمر خود یک کمی از دنیا بریده و یک کمی دنیا را تقریباً یک دستی می گرفت. همه چیز را به سخره می گرفت، هیچ چیز را جدی نمی پنداشت. درست به همین دلیل واقعاً آن شعرهای قوی و خوب او در اواسط عمر او سروده شده و در اواخر عمر زیاد توجهی به شعر نداشت و هرچه به دستش می آمد، می گفت. اخوان آدمی بود که بسیار از زندگی رنج کشیده بود. زندان افتاده بود. دشمنی ها دیده بود. حتی از هم نسلان و همکاران خودش بدی ها دیده بود. زندگی بسیار سختی را گذرانده بود. این اواخر دیگر همه چیز را رها کرده بود. بازگشت او، بازگشت به شعر کهن نبود. بازگشت او، بازگشت از همه چیز زندگی بود.
از سبک خراسانی تا مدرنیسم
مهدی اخوان ثالث کدام راه را پیمود؟ نوپردازی او از کی آغاز شد و به کجا انجامید. از جمله این پرسش های پیک فرهنگ را همایون کاتوزیان، استاد ادب فارسی در دانشگاه آکسفورد پاسخ می دهد:
همایون کاتوزیان: اولین کتابی که اخوان انتشار داد و اهمیت داشت در زمان خودش، مجموعه ارغنون است که در ساختار های سنتی ساخته شده و سطح بالا و نسبتاً بالایی است نسبت به سن و سالی که داشت. به خصوص البته تاثیر سبک خراسانی در آن دیده می شود. این مرحله اول است. در این حیث و بیص اخوان سیاسی می شود و در حین سیاسی شدن گرایش پیدا می کند به فرم های نوتر. به نحوی که حتی شعر می گوید اوایل در فرم آنچه معروف است به چارپاره و من به آن می گویم دوبیتی های پیوسته. در آن زمان ها در دوره او حمیدی شیرازی و به خصوص فریدون توللی در آن وادی گام می زدند و به آن شکل شعر می گفتند. نادرپور و شاملو هم گفتند. به هر حال در این مراحل است که بیست و هشت مرداد می شود و آن دوره تمام می شود و او شعر زمستان را می گوید توام با اشعار دیگر و مجموعه ای به اسم زمستان منتشر می کند.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
در زمستان اگرچه یک مقدار جای پای کارهای پیشین است، روی هم رفته می شود گفت اخوان به مدرنیسم روی آورده ... چون اخوان حسابی ساختار شعرهای قدیم را می دانست، این شکستن وزن که نیما آغاز کرده بود او به حد اعلای کمال انجام می دهد. می گوید «سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است» که شما اگر تقطیع کنید به عروض، چهار مفاعیلن است و دنبالش می گوید اگر دست محبت سوی کس یازی به زحمت از بغل دست آورد بیرون، باز مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و بعد دنبالش می گوید که سرما سخت سوزان است مفاعیلن مفاعیلن. ببینید چگونه عروض قدیم بر اساس همان معیار ها ... این بحر را در عروض قدیم می گویند بحر هزج. بحر هزج اینست که تمام مصرع ها تکرار می شود. منتها اینجا ما می بینیم که اینطوری شکسته. البته کار اخوان و ابداع او نبود. ابداع نیما بود. دارم نمونه می دهم از اخوان ودر عین حال می گویم که او خیلی خوب این کار را می توانست انجام دهد به خاطر سابقه ای که داشت. به هرحال این می شود مرحله کتاب زمستان که شعرهای دیگر هم به اشکال مختلف هست. و یک مرحله داریم که می آییم به مجموعه آخر شاهنامه که یکیش شعر آخر شاهنامه است. بسیاری از شعرها مدرن نیست و قصیده خراسانی است. گذشته از مضمون که خود جای خود دارد.
این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند
روشنی های دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند...
و همین طور ادامه می دهد و شما این طنطنه را ببینید مثل شعر خاقانی می ماند. و خوب ضمناً آثار دیگری هم در مجموعه آخر شاهنامه است که عیناً این طور نیستند. یعنی منظورم این نیست که اخوان فقط به شکل قصیده سرایان خراسانی شعر می گفت ولی اینها در آن بارز است و دیده می شود. در زمستان که قبلاً صحبت می کردیم نوع زبان، زبان خراسانی نیست. این یکی که الان گفتم هست. بعد می آییم به مجموعه از این اوستا که آن هم ادامه آنهاست و یک خورده در بعضی مواقع نوعی آبستره نویسی و نوعی تاثیر سوررئالیسم هم در تصویر سازی و هم در نقاشی و هم در شعر و داستان در اشعارش پیدا می شود. مثل شعر آنگه پس از تندر یا پیوندها و باغ و کتاب دیگرش منظومه یا حبسیه است به نام در حیاط کوچک زندان که این اصلاً منظومه ای است که زمانی که برای دومین و سومین بار زندانی شد و یک شعر روایی است و از خیلی نظرات جالب است برای اینکه هم یک حبسیه است از نظر ژانر که ما حبسیات داشتیم که شاعران بزرگ وقتی به زندان می افتادند درباره زندان و وضع شان صحبت می کردند. مثل مسعود سعد سلمان و قاآنی و اینها و حتی در دوره پیش از اخوان ملک الشعرای بهار. این هم یک شکل جدیدی از حبسیه است. مثل آنها نیست. وزنش هم شکسته است ولی روایی است و شرح می دهد درباره زندان و حوادث و آدم هایی که آنجا هستند و گفت و گوهایی که می شود. بعدش دیگر اخوان به حد خودش می رسد. بعد ادامه همین است. که بعد در کتاب آخرش ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم که اسمش را از قصیده ای گرفته که اول آن کتاب گفته، بیشتر همه آثاری که گفته برگشته به دوره ارغنون. کتاب آخر. مثل اینکه اخوان یک دوری زده باشد. از ارغنون تا به این کتاب. این ها مراحل است.
نیتش را من نمی دانم و از آن اطلاعی ندارم. ولی یک منطقی دارد قضیه، به این معنا که او با آن سلطه ای که به ساختارهای قدیمی و سبک خراسانی و اینها داشت، دوری که اخوان زده یک مقدارش قابل فهم است برای اینکه ریشه هایش آنجا بود. برای اینکه خیلی از کارهای مدرن و مدرنیستی اش هم دیده می شود. حتی استحکامی که هست. و خوب حدس من اینست که یک دلیل دیگر که اخوان برگشت به آن نوع بیان این بود که می خواست حرف هایی بزند که در آن قابل ها خیلی آسان تر است گفتنشان. یعنی حرف ها را به جای آبستره و سوررئالیستی و فلان اینها که البته در همه آثارش نیست... این خیلی صریح است. شعر قدیم، شعر خراسانی اگرچه انواع بدایع توی آن هست از تصویر سازی و استعاره و تشبیه و ایهام و هرچه دلتان می خواهد، ولی می شود مسائلی را صریحاً بیان کرد. مثل همان شعر ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم... خیلی رک و راست درباره عشقش به میهن و اینها با زبان خیلی خوبی البته و بگویم با همان شکل و سبک خراسانی و قصیده خراسانی است. من گمانم اینست که آخر عمرش هم که زیاد دراز هم نبود یعنی آن اواخر آن ده سال آخر مثلاً یک همچو چیزی، رسیده بود به یک مرحله ای که می خواست حرفش را رک و راست بزند و این پیچیدگی ها و استعارات و تعبیر پذیری های شعر مدرن و مدرنیست را بگذارد کنار و همانطور که عرض کردم رک و راست بزند. حرفی که کمابیش کسی بخواند همان معنی را از آن بگیرد...
بله. اخوان با تمام ویژگی هایی که گفتم که گاه او را از همگنانش یک خورده جدا می کند، و آخر کار هم که برگشت به فرم های کلاسیک با توجه به اینکه این نکاتی را که گفتیم در نظر داشته باشیم، شاعر مدرنیست است.
مدرنیست... منظورم ببینید ما به قرن بیستم که می رسیم به خصوص بعد از مشروطه یک عده شاعر جوان پیدا می شوند که خوب طبعاً در چارچوب شعر کلاسیک شعر می گفتند. ملک الشعرا بهار بهترین نمونه اش است. یا فرض کنید ایرج میرزا. شعرای خیلی قابل ملاحظه ای که طبعاً در همان ساختارهای قدیمی شعر می گفتند. ولی اینها بعداً که یک دعوایی شروع شد در ایران و یک مقدار هم طبق معمول خونریزی شد بین کهنه و نو، و نوسرایان و کهنه سرایان افتادند به جان هم... بگذریم که مسائل جامعه شناختی ایران است، ولی یک جوری حرف می زدند که انگار شعر ملک الشعرا و ایرج میرزا با شعر ۹۰۰ سال پیش تفاوتی ندارد. آنها کهنه سرا هستند و اینها نوسرا. این واقعیت نداشت. امثال بهار یا ایرج یا حمیدی شیرازی یا نادرپور شاعران کهنه سرا نبودند. گواینکه اغلب شان ساختارهای قدیم را به کار می بردند. یک به اصطلاح واریاسیونی از ساختارهای قدیم. مثل شعر چهارپاره یا دوبیتی های پیوسته ولی اینها را نمی شود گفت کهنه سرا. برای اینکه هم مضامین شعرشان تر و تازه بود و هم بدایع و استعارات شان. حمیدی شیرازی وقتی راجع به عشق صحبت می کند حرف زدنش راجع به عشق با سعدی فرق دارد و همینطور بهار که مثنوی کارنامه زندانش را می گوید از هر نظر با حبسیات مسعود سعد سلمان فرق دارد. یعنی شما می بینید که این مال قرن بیستم است. مال دوره جدید است. بنابراین اینها را من شاعران مدرن حساب می کنم. نه کهنه سرا. البته دیگرانی بودند که کهنه سرا بودند. من صحبتم راجع به آنها نیست. راجع به اینهایی است که بُر می خوردند در این کهنه سراها. از آن طرف هم شاعران مدرنیست را داریم که آنها هم تعدادشان زیاد بود مثل اینهای دیگر که نیما یوشیج مشهورترین شان بود و علمدارش و آدم هایی مثل شاملو و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و هوشنگ ابتهاج در آنجا ها که شعر به سبک های جدید می گوید چون می دانید که ابتهاج بیشتر شعرهایش غزل است و خیلی زیاد به طور استادانه ای شبیه حافظ. بنابراین آن وسطها می ماند. بنابراین جواب سئوال شما اینست که ...
نادرپور وسط اینها قرار می گیرد. شاید این یکی از دلایلی باشد که توجه زیادی به او نمی شود یا نشده حتی در بیست سی سال گذشته. به خاطر اینکه نه از یک طرف به قدر کافی مثل ملک الشعرا و حمیدی است و نه از یک طرف مثل نیما یوشیج و شاملو است. این وسط است وگرنه در عین حال شاعر فصیح و یکی از شاعران قابل ملاحظه قرن بیستم است. در هر حال اینکه سئوال کردید راجع به مدرنیسم و غیره و اینها جوابش اینست چون صحبت راجع به اخوان بود من دوباره تاکید می کنم که اخوان یک شاعر مدرنیست ویژه ای است. با آن ریشه هایی که دارد در شعر قدیم در سبک خراسانی به خصوص. تسلطش به لغت جالب است. یعنی اخوان با لغت بازی می کند. مثل موم. یک جوری حتی مثل آدم صنعتکار. من این را توی شاعران هم قطار خودش نمی بینم به این حد. این ها ویژگی هایی است که به نظر من می رسد.
اخوان و دیگران
فرج سرکوهی: شعر اخوان همیشه مورد توجه بوده. از وقتی که اخوان کتاب ارغنون را که نخستین کتابش را که در اسلوب قدمایی بود آن قدرت اخوان به حدی بود که توجه بزرگان و پیرمردان آن دوره را به خود جلب کرد. وقتی که اخوان روی دیگر کرد و به سوی شعر نو آمد نیما درباره اخوان در یادداشت هایش چیزهایی نوشته به صورت پراکنده، البته نیما همه اش پراکنده نوشته چون کارش اصلاً نوشتن کتاب درباره دیگران نبود. از همین سال های خودش احمد شاملو که تا سال ۴۹ چون محبوبیت این دو دوش به دوش می رفت در عالم شعر فارسی، احمد شاملو هم چند جا اظهار نظر کرده که او بیشتر راوی است. شاملو شعر را طوری تعریف می کرد که شامل روایت نمی شد. بنابراین شاعرانی مانند اخوان و نظامی را شاعر نمی دانست. اما شعر اخوان به خصوص در دهه چهل به بعد مورد توجه کسانی قرار گرفت که نقد شعر می نوشتند یا درباره شعر می نوشتند. در این دوره است که یکی از بهترین کارها درباره اخوان منتشر شد، مجموعه ای تحت عنوان دفترهای زمانه، دیدار و شناخت اخوان ثالث که این در واقع ۱۳۴۷ منتشر شد با ویراستاری طاهباز. در این هم یک مصاحبه بسیار مفصل هست درباره اخوان. طرف مصاحبه کسانی هستند که شعرشناس اند، مثل میم آزاد یا محمود مشرف تهرانی، جنبه های گوناگون شعر اخوان در این مصاحبه مطرح شد که بسیار مفصل است و چند نفر هم مقاله نوشتند از جمله خود محمود مشرف آزاد تهرانی میم آزاد که او علاوه بر اینکه شاعر بزرگی بود، شعر شناس بسیار خوبی هم بود. جالب اینست که شیوه شاعری اش با شیوه اخوان متفاوت بود. اما او بعضی از جنبه های اخوان را درآورد. محمد حقوقی درباره او نوشت. خودش از کسانی است که درباره تاریخ شعر فارسی کتاب منتشر کرده. دفترهای زمانه درباره شعر اخوان. و این می شود گفت شاید مهمترین چیزی بود که در آن دوره منتشر شد. از سال ۴۹ به بعد توجه به شعر اخوان کاهش یافت. البته پیش از آن هم بگویم که کسانی هم بودند که در نقد شعر در آن زمان بسیار مشهور بودند مثل آقای براهنی. اما ایشان بیشتر اخوان را آزار داد. به جای این که شعر را تحلیل کند بیشتر با کنایه و دشنام گویی سعی کرد اصلاً اخوان را نادیده بگیرد. بعد از سال ۴۹ به بعد شعر اخوان کمتر مورد توجه قرار گرفت تا دوباره بعد از انقلاب که درباره اخوان نوشتند از جمله خود آقای مرتضی کاخی که کتابی در آورد و به جنبه های گوناگون شعر اخوان پرداخت. بهترین چیزی که نوشته شده مقاله آقای کدکنی است: اسلوب شاعری میم امید. به ویژه که آقای کدکنی هم اسلوب شاعری اخوان را می شناسد و هم اینکه دوستار این اسلوب است. چندتا مقاله من خودم نوشتم. اما در مجموع می شود گفت بسیار کم نوشته شده درباره اخوان و این جالب است برای اینکه اخوان در عین حال بدون یاری نقد ادبی و بدون یاری نقد تحلیلی آثارش این قدر خواننده دارد.
بیشترین توجه این نویسندگان که درباره تک شعر می نویسند به چند شعر مشخص بوده. یکی کتیبه است که شعری است سینمایی و آقای محمدعلی سپانلو در نظری که راجع به تصویرهای سینما نوشته، از جمله همین شعر کتیبه را بررسی کرده که چطور این شعر تحت تاثیر سینما و مونتاژ در سینما سروده شده. درباره شعر نوحه و شعر پس از تندر و چند شعر مشهورش که بیشتر بار اجتماعی سیاسی دارد و در مورد زمستان هم خیلی تحلیل کرده اند. کسانی که در ایران درباره شعر می نویسند بیشتر به شعر کتیبه علاقه دارند. در ایران عادت دارند به رمزگشایی در شعر بپردازند، شعر تامل داشته باشد، تمثیل داشته باشد، آن را باز کنند و فکر کنند که به چیزی دست یافته اند. شعر کتیبه این فضا را می دهد. فکر می کنم آقای سپانلو بیش از همه به فرمش توجه کرده به ساختارش. شاید بیشترین چیزهایی که راجع به تک شعرهایش نوشته شده باشد راجع به شعر کتیبه باشد که یکی از درخشان ترین آثارش است. اما در مورد شعر زمستان، زمستان یک شعر توصیفی است. با نقاشی یک موقعیت جزیی یعنی یک زمستان خاص می رسد به زمستان به معنی واقعی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فلسفی. نقد عمقی اخوان به معنای واقعی اش در ایران دست کم می شود گفت کمتر شده مگر در همان کارهای آقای کدکنی و سپانلو.
مهدی اخوان ثالث ، شاعری که امسال بیست سال از خاموشی اش می گذرد؛ در گفت و گو با سیمین بهبهانی، شاعر، همایون کاتوزیان، استاد ادب فارسی در دانشگاه آکسفورد و فرج سرکوهی، ناقد ادبی.
آخرین ماه تابستان امسال، بیستمین سالمرگ شاعری که در زمستان در اسفند ۱۳۰۷ زاده شد. با نام همین فصل شناسایی شد اما از پائیز هم که در آستانه آن در چهار شهریور ۱۳۶۹ درگذشت، کم نسرود:
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز.
جاودان بر اسب یال افشان زردش
می چمد در آن
پادشاه فصل ها، پاییز.
مهدی اخوان ثالث، شاعری زاده مشهد و اینک آرمیده در کنار حکیم توس که با شعر خراسانی و مجموعه شعر ارغنون آغاز کرد. نقبی به مازندران زد. از نیما یوشیج، بانی شعر امروز ایران تاثیر و الهام گرفت. بعدها درباره «بدعت ها و بدایع»، «عطا و لقای نیما» هم نوشت. اما پیش از آن با مجموعه شعرهای «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا»، روشی نو در پیش گرفت و پانزده مجموعه شعر و هشت کتاب دیگر از خود به جای گذاشت. مهدی اخوان ثالث در شعر معاصر ایران چه جایگاهی دارد؟ به سراغ یک آشنای دیرینش می رویم تا از او از جمله پاسخ به این پرسش را بشنویم: سیمین بهبهانی، شاعر و غزلسرا در تهران.
واژگان قدیم در شیوه روایت
- خانم بهبهانی! چه تصویری از مهدی اخوان ثالث در ذهن تان به جای مانده؟
سیمین بهبهانی: من باید بگویم که بیست سال گذشته ولی شاید بیست روز نبوده که من از یاد اخوان غافل باشم. برای اینکه از دوستان صمیمی من بود و من او را هیچوقت فراموش نکرده ام.
- در میان شاعران همنسل او، شعر مهدی اخوان ثالث چه ویژگی هایی داشت؟
شعر اخوان من فکر می کنم که یک شعری بود که هرگز سنت را فراموش نکرد ولی نوآوری را هم به شدت در شعر خودش استفاده کرد. به همین جهت می توانم بگویم که یک شاعر توانا بود و از سنت به نفع شعر نو استفاده کرد و در واقع توانست یک سبک بسیار محکم و بسیار قابل دوست داشتن برای خودش بیافریند و نام او همیشه در ادبیات ما جاوید خواهد بود.
نه چراغ چشم گرگی پير
نه نفس های غريب كاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير بارانی كه ساعت هاست می بارد
در شب ديوانهی غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران آه،
ساعت هاست همچنان می بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صدای پای اسب رهزنی تنها
نه صفير باد ولگردی
نه چراغ چشم گرگی پير
- ویژگی های سبک شعر اخوان چه بود به نظر شما؟
به نظر من اخوان ثالث هم از واژگان قدیم استفاده کرد و هم از طرز تلفیق آنها استفاده کرد و هم توانست تمام مسائل روزانه را البته در قالب تمثیل و اشاره و سمبل در آنها بگنجاند و آنچه را که به نظرش می رسید در وطنش می گذرد، جاویدان کند در تاریخ.
- شاخصه این کدام است؟ وقتی با شاعران همنسل خودش مقایسه کنیم که قله های شعر امروز ایران بودند.
من می توانم او را با شاملو مقایسه کنم. شاملو هم از سنت نبرید منتها به یک نوع دیگر. شاملو از متون سنتی ما بسیار استفاده کرد و کلمات را با طرز تلفیق کلمات را و جمله سازی ها را تقریباً به شکل متون قدیمی که یادگار مانده، از خودش به جا گذاشت. ولی اخوان از شعر قدیم بیشتر استفاده کرد. از تلفیق شعر قدیم بیشتر استفاده کرد ولی وزن ها را شکست و پیرو نیما بود. آنچه را که نیما کرده بود بر آن یک چیزهایی هم افزود. نیما اوزانی را که در شعر خودش آورد، می توانیم بگوییم حداکثر تا ده وزن بود. به جهت اینکه اوزانی را که قابل شکستن بود و قابل بلند و کوتاه کردن بود ازش استفاده کرد. افاعیلی را که می توانست بلند و کوتاه کند ولی اخوان علاوه بر اینکه در اوزان نیمایی کار کرد، سه وزن را اضافه کرد. در حالی که از واژگان قدیم استفاده می کرد، آنها را در شیوه نو یعنی شیوه روایت باید بگویم استفاده می کرد. او روایت پرداز بود و بعضی ها این را برای او عیبی می دانستند. در حالی که به نظر من حسن شعر او بود که در قالب روایت تمام مسائل روزانه را به ثبت می رساند. دومین خصیصه ای که او دارد، احساس قوی است که در شعر دارد. یعنی در انتقال احساس خودش به خواننده واقعاً بی نظیر است. مثلاً یک شعری که شاید بیشتر دوستاران او حفظ باشند، این شعر دو دریچه است.
ما چون دو دريچه ، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه ی بهشت ، اما ... آه
بيش از شب و روز تير و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكی از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
این شعر واقعاً روی آدم تاثیر می گذارد. همین طور شعرهای بلندش که اوضاع زمانه را در تمثیل نشان می دهد. آن شعرها هم طوری هست که انسان واقعاً از خواندنش منقلب می شود. به نظر من اینها هست که اخوان را جاودان کرده و ما می توانیم او را به عنوان یکی از مفاخر شعر معاصر یاد کنیم و همینطور به نظر من با او کسی را که می شود مقایسه کرد شاملو است، این دو نفر سبک شان با هم فرق دارد. ولی در شعر نوی بسیار درخشنده می توانم یدالله رویایی را هم نام ببرم که او هم در شعر نو کارهای بسیار جالبی کرده.
- بعضی ناقدان ادبی این را که مهدی اخوان ثالث در اواخر عمر مثلاً در مجموعه ترا ای کهن مرز و بوم دوست دارم، به گفته آنها به کهنه سرایی بازگشت کرده، نقطه ضعف می دانند. نظر شما در این باره چیست؟
نه. من فکر نمی کنم این ضعف باشد. اخوان در اواخر عمر خود یک کمی از دنیا بریده و یک کمی دنیا را تقریباً یک دستی می گرفت. همه چیز را به سخره می گرفت، هیچ چیز را جدی نمی پنداشت. درست به همین دلیل واقعاً آن شعرهای قوی و خوب او در اواسط عمر او سروده شده و در اواخر عمر زیاد توجهی به شعر نداشت و هرچه به دستش می آمد، می گفت. اخوان آدمی بود که بسیار از زندگی رنج کشیده بود. زندان افتاده بود. دشمنی ها دیده بود. حتی از هم نسلان و همکاران خودش بدی ها دیده بود. زندگی بسیار سختی را گذرانده بود. این اواخر دیگر همه چیز را رها کرده بود. بازگشت او، بازگشت به شعر کهن نبود. بازگشت او، بازگشت از همه چیز زندگی بود.
از سبک خراسانی تا مدرنیسم
مهدی اخوان ثالث کدام راه را پیمود؟ نوپردازی او از کی آغاز شد و به کجا انجامید. از جمله این پرسش های پیک فرهنگ را همایون کاتوزیان، استاد ادب فارسی در دانشگاه آکسفورد پاسخ می دهد:
همایون کاتوزیان: اولین کتابی که اخوان انتشار داد و اهمیت داشت در زمان خودش، مجموعه ارغنون است که در ساختار های سنتی ساخته شده و سطح بالا و نسبتاً بالایی است نسبت به سن و سالی که داشت. به خصوص البته تاثیر سبک خراسانی در آن دیده می شود. این مرحله اول است. در این حیث و بیص اخوان سیاسی می شود و در حین سیاسی شدن گرایش پیدا می کند به فرم های نوتر. به نحوی که حتی شعر می گوید اوایل در فرم آنچه معروف است به چارپاره و من به آن می گویم دوبیتی های پیوسته. در آن زمان ها در دوره او حمیدی شیرازی و به خصوص فریدون توللی در آن وادی گام می زدند و به آن شکل شعر می گفتند. نادرپور و شاملو هم گفتند. به هر حال در این مراحل است که بیست و هشت مرداد می شود و آن دوره تمام می شود و او شعر زمستان را می گوید توام با اشعار دیگر و مجموعه ای به اسم زمستان منتشر می کند.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
در زمستان اگرچه یک مقدار جای پای کارهای پیشین است، روی هم رفته می شود گفت اخوان به مدرنیسم روی آورده ... چون اخوان حسابی ساختار شعرهای قدیم را می دانست، این شکستن وزن که نیما آغاز کرده بود او به حد اعلای کمال انجام می دهد. می گوید «سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است» که شما اگر تقطیع کنید به عروض، چهار مفاعیلن است و دنبالش می گوید اگر دست محبت سوی کس یازی به زحمت از بغل دست آورد بیرون، باز مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و بعد دنبالش می گوید که سرما سخت سوزان است مفاعیلن مفاعیلن. ببینید چگونه عروض قدیم بر اساس همان معیار ها ... این بحر را در عروض قدیم می گویند بحر هزج. بحر هزج اینست که تمام مصرع ها تکرار می شود. منتها اینجا ما می بینیم که اینطوری شکسته. البته کار اخوان و ابداع او نبود. ابداع نیما بود. دارم نمونه می دهم از اخوان ودر عین حال می گویم که او خیلی خوب این کار را می توانست انجام دهد به خاطر سابقه ای که داشت. به هرحال این می شود مرحله کتاب زمستان که شعرهای دیگر هم به اشکال مختلف هست. و یک مرحله داریم که می آییم به مجموعه آخر شاهنامه که یکیش شعر آخر شاهنامه است. بسیاری از شعرها مدرن نیست و قصیده خراسانی است. گذشته از مضمون که خود جای خود دارد.
این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند
روشنی های دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند...
و همین طور ادامه می دهد و شما این طنطنه را ببینید مثل شعر خاقانی می ماند. و خوب ضمناً آثار دیگری هم در مجموعه آخر شاهنامه است که عیناً این طور نیستند. یعنی منظورم این نیست که اخوان فقط به شکل قصیده سرایان خراسانی شعر می گفت ولی اینها در آن بارز است و دیده می شود. در زمستان که قبلاً صحبت می کردیم نوع زبان، زبان خراسانی نیست. این یکی که الان گفتم هست. بعد می آییم به مجموعه از این اوستا که آن هم ادامه آنهاست و یک خورده در بعضی مواقع نوعی آبستره نویسی و نوعی تاثیر سوررئالیسم هم در تصویر سازی و هم در نقاشی و هم در شعر و داستان در اشعارش پیدا می شود. مثل شعر آنگه پس از تندر یا پیوندها و باغ و کتاب دیگرش منظومه یا حبسیه است به نام در حیاط کوچک زندان که این اصلاً منظومه ای است که زمانی که برای دومین و سومین بار زندانی شد و یک شعر روایی است و از خیلی نظرات جالب است برای اینکه هم یک حبسیه است از نظر ژانر که ما حبسیات داشتیم که شاعران بزرگ وقتی به زندان می افتادند درباره زندان و وضع شان صحبت می کردند. مثل مسعود سعد سلمان و قاآنی و اینها و حتی در دوره پیش از اخوان ملک الشعرای بهار. این هم یک شکل جدیدی از حبسیه است. مثل آنها نیست. وزنش هم شکسته است ولی روایی است و شرح می دهد درباره زندان و حوادث و آدم هایی که آنجا هستند و گفت و گوهایی که می شود. بعدش دیگر اخوان به حد خودش می رسد. بعد ادامه همین است. که بعد در کتاب آخرش ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم که اسمش را از قصیده ای گرفته که اول آن کتاب گفته، بیشتر همه آثاری که گفته برگشته به دوره ارغنون. کتاب آخر. مثل اینکه اخوان یک دوری زده باشد. از ارغنون تا به این کتاب. این ها مراحل است.
- اینکه از آنجا شروع کرده دو مرتبه به همانجا رسیده، نشان دهنده چیست؟ نشان دهنده این است که فکر کرده دو مرتبه سبکی که اول انتخاب کرده بهتر است یا اینکه آن سبکی که تحت تاثیر نیما شروع کرده بوده به گفتن، دوره اش به سر آمده یا اینکه آن موقع دوست داشته این طور شعر بگوید؟
نیتش را من نمی دانم و از آن اطلاعی ندارم. ولی یک منطقی دارد قضیه، به این معنا که او با آن سلطه ای که به ساختارهای قدیمی و سبک خراسانی و اینها داشت، دوری که اخوان زده یک مقدارش قابل فهم است برای اینکه ریشه هایش آنجا بود. برای اینکه خیلی از کارهای مدرن و مدرنیستی اش هم دیده می شود. حتی استحکامی که هست. و خوب حدس من اینست که یک دلیل دیگر که اخوان برگشت به آن نوع بیان این بود که می خواست حرف هایی بزند که در آن قابل ها خیلی آسان تر است گفتنشان. یعنی حرف ها را به جای آبستره و سوررئالیستی و فلان اینها که البته در همه آثارش نیست... این خیلی صریح است. شعر قدیم، شعر خراسانی اگرچه انواع بدایع توی آن هست از تصویر سازی و استعاره و تشبیه و ایهام و هرچه دلتان می خواهد، ولی می شود مسائلی را صریحاً بیان کرد. مثل همان شعر ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم... خیلی رک و راست درباره عشقش به میهن و اینها با زبان خیلی خوبی البته و بگویم با همان شکل و سبک خراسانی و قصیده خراسانی است. من گمانم اینست که آخر عمرش هم که زیاد دراز هم نبود یعنی آن اواخر آن ده سال آخر مثلاً یک همچو چیزی، رسیده بود به یک مرحله ای که می خواست حرفش را رک و راست بزند و این پیچیدگی ها و استعارات و تعبیر پذیری های شعر مدرن و مدرنیست را بگذارد کنار و همانطور که عرض کردم رک و راست بزند. حرفی که کمابیش کسی بخواند همان معنی را از آن بگیرد...
- شما در کلاس های درستان در رشته ادب فارسی در آکسفورد از اخوان ثالث به عنوان یکی از شعرای مدرنیست نام می برید. چرا این تقسیم بندی به ما کمک می کند که او را و کسانی را که در این گونه کار می کنند و تمایزشان از کسانی که قبل از آنها بودند و از شاعرانی که بعد از آن دوره شروع کردند، بهتر بفهمیم؟
بله. اخوان با تمام ویژگی هایی که گفتم که گاه او را از همگنانش یک خورده جدا می کند، و آخر کار هم که برگشت به فرم های کلاسیک با توجه به اینکه این نکاتی را که گفتیم در نظر داشته باشیم، شاعر مدرنیست است.
مدرنیست... منظورم ببینید ما به قرن بیستم که می رسیم به خصوص بعد از مشروطه یک عده شاعر جوان پیدا می شوند که خوب طبعاً در چارچوب شعر کلاسیک شعر می گفتند. ملک الشعرا بهار بهترین نمونه اش است. یا فرض کنید ایرج میرزا. شعرای خیلی قابل ملاحظه ای که طبعاً در همان ساختارهای قدیمی شعر می گفتند. ولی اینها بعداً که یک دعوایی شروع شد در ایران و یک مقدار هم طبق معمول خونریزی شد بین کهنه و نو، و نوسرایان و کهنه سرایان افتادند به جان هم... بگذریم که مسائل جامعه شناختی ایران است، ولی یک جوری حرف می زدند که انگار شعر ملک الشعرا و ایرج میرزا با شعر ۹۰۰ سال پیش تفاوتی ندارد. آنها کهنه سرا هستند و اینها نوسرا. این واقعیت نداشت. امثال بهار یا ایرج یا حمیدی شیرازی یا نادرپور شاعران کهنه سرا نبودند. گواینکه اغلب شان ساختارهای قدیم را به کار می بردند. یک به اصطلاح واریاسیونی از ساختارهای قدیم. مثل شعر چهارپاره یا دوبیتی های پیوسته ولی اینها را نمی شود گفت کهنه سرا. برای اینکه هم مضامین شعرشان تر و تازه بود و هم بدایع و استعارات شان. حمیدی شیرازی وقتی راجع به عشق صحبت می کند حرف زدنش راجع به عشق با سعدی فرق دارد و همینطور بهار که مثنوی کارنامه زندانش را می گوید از هر نظر با حبسیات مسعود سعد سلمان فرق دارد. یعنی شما می بینید که این مال قرن بیستم است. مال دوره جدید است. بنابراین اینها را من شاعران مدرن حساب می کنم. نه کهنه سرا. البته دیگرانی بودند که کهنه سرا بودند. من صحبتم راجع به آنها نیست. راجع به اینهایی است که بُر می خوردند در این کهنه سراها. از آن طرف هم شاعران مدرنیست را داریم که آنها هم تعدادشان زیاد بود مثل اینهای دیگر که نیما یوشیج مشهورترین شان بود و علمدارش و آدم هایی مثل شاملو و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و هوشنگ ابتهاج در آنجا ها که شعر به سبک های جدید می گوید چون می دانید که ابتهاج بیشتر شعرهایش غزل است و خیلی زیاد به طور استادانه ای شبیه حافظ. بنابراین آن وسطها می ماند. بنابراین جواب سئوال شما اینست که ...
- نادر نادرپور؟
نادرپور وسط اینها قرار می گیرد. شاید این یکی از دلایلی باشد که توجه زیادی به او نمی شود یا نشده حتی در بیست سی سال گذشته. به خاطر اینکه نه از یک طرف به قدر کافی مثل ملک الشعرا و حمیدی است و نه از یک طرف مثل نیما یوشیج و شاملو است. این وسط است وگرنه در عین حال شاعر فصیح و یکی از شاعران قابل ملاحظه قرن بیستم است. در هر حال اینکه سئوال کردید راجع به مدرنیسم و غیره و اینها جوابش اینست چون صحبت راجع به اخوان بود من دوباره تاکید می کنم که اخوان یک شاعر مدرنیست ویژه ای است. با آن ریشه هایی که دارد در شعر قدیم در سبک خراسانی به خصوص. تسلطش به لغت جالب است. یعنی اخوان با لغت بازی می کند. مثل موم. یک جوری حتی مثل آدم صنعتکار. من این را توی شاعران هم قطار خودش نمی بینم به این حد. این ها ویژگی هایی است که به نظر من می رسد.
اخوان و دیگران
- پژواک شعر مهدی اخوان ثالث در نوشته کدامیک از ناقدان ادبی ایران بازتاب یافته است؟ فرج سرکوهی، ناقد ادبی در فرانکفورت به این پرسش پیک فرهنگ پاسخ می دهد:
فرج سرکوهی: شعر اخوان همیشه مورد توجه بوده. از وقتی که اخوان کتاب ارغنون را که نخستین کتابش را که در اسلوب قدمایی بود آن قدرت اخوان به حدی بود که توجه بزرگان و پیرمردان آن دوره را به خود جلب کرد. وقتی که اخوان روی دیگر کرد و به سوی شعر نو آمد نیما درباره اخوان در یادداشت هایش چیزهایی نوشته به صورت پراکنده، البته نیما همه اش پراکنده نوشته چون کارش اصلاً نوشتن کتاب درباره دیگران نبود. از همین سال های خودش احمد شاملو که تا سال ۴۹ چون محبوبیت این دو دوش به دوش می رفت در عالم شعر فارسی، احمد شاملو هم چند جا اظهار نظر کرده که او بیشتر راوی است. شاملو شعر را طوری تعریف می کرد که شامل روایت نمی شد. بنابراین شاعرانی مانند اخوان و نظامی را شاعر نمی دانست. اما شعر اخوان به خصوص در دهه چهل به بعد مورد توجه کسانی قرار گرفت که نقد شعر می نوشتند یا درباره شعر می نوشتند. در این دوره است که یکی از بهترین کارها درباره اخوان منتشر شد، مجموعه ای تحت عنوان دفترهای زمانه، دیدار و شناخت اخوان ثالث که این در واقع ۱۳۴۷ منتشر شد با ویراستاری طاهباز. در این هم یک مصاحبه بسیار مفصل هست درباره اخوان. طرف مصاحبه کسانی هستند که شعرشناس اند، مثل میم آزاد یا محمود مشرف تهرانی، جنبه های گوناگون شعر اخوان در این مصاحبه مطرح شد که بسیار مفصل است و چند نفر هم مقاله نوشتند از جمله خود محمود مشرف آزاد تهرانی میم آزاد که او علاوه بر اینکه شاعر بزرگی بود، شعر شناس بسیار خوبی هم بود. جالب اینست که شیوه شاعری اش با شیوه اخوان متفاوت بود. اما او بعضی از جنبه های اخوان را درآورد. محمد حقوقی درباره او نوشت. خودش از کسانی است که درباره تاریخ شعر فارسی کتاب منتشر کرده. دفترهای زمانه درباره شعر اخوان. و این می شود گفت شاید مهمترین چیزی بود که در آن دوره منتشر شد. از سال ۴۹ به بعد توجه به شعر اخوان کاهش یافت. البته پیش از آن هم بگویم که کسانی هم بودند که در نقد شعر در آن زمان بسیار مشهور بودند مثل آقای براهنی. اما ایشان بیشتر اخوان را آزار داد. به جای این که شعر را تحلیل کند بیشتر با کنایه و دشنام گویی سعی کرد اصلاً اخوان را نادیده بگیرد. بعد از سال ۴۹ به بعد شعر اخوان کمتر مورد توجه قرار گرفت تا دوباره بعد از انقلاب که درباره اخوان نوشتند از جمله خود آقای مرتضی کاخی که کتابی در آورد و به جنبه های گوناگون شعر اخوان پرداخت. بهترین چیزی که نوشته شده مقاله آقای کدکنی است: اسلوب شاعری میم امید. به ویژه که آقای کدکنی هم اسلوب شاعری اخوان را می شناسد و هم اینکه دوستار این اسلوب است. چندتا مقاله من خودم نوشتم. اما در مجموع می شود گفت بسیار کم نوشته شده درباره اخوان و این جالب است برای اینکه اخوان در عین حال بدون یاری نقد ادبی و بدون یاری نقد تحلیلی آثارش این قدر خواننده دارد.
- تحلیل هایی که در مورد تک شعرهایش داده شده، چطور؟
بیشترین توجه این نویسندگان که درباره تک شعر می نویسند به چند شعر مشخص بوده. یکی کتیبه است که شعری است سینمایی و آقای محمدعلی سپانلو در نظری که راجع به تصویرهای سینما نوشته، از جمله همین شعر کتیبه را بررسی کرده که چطور این شعر تحت تاثیر سینما و مونتاژ در سینما سروده شده. درباره شعر نوحه و شعر پس از تندر و چند شعر مشهورش که بیشتر بار اجتماعی سیاسی دارد و در مورد زمستان هم خیلی تحلیل کرده اند. کسانی که در ایران درباره شعر می نویسند بیشتر به شعر کتیبه علاقه دارند. در ایران عادت دارند به رمزگشایی در شعر بپردازند، شعر تامل داشته باشد، تمثیل داشته باشد، آن را باز کنند و فکر کنند که به چیزی دست یافته اند. شعر کتیبه این فضا را می دهد. فکر می کنم آقای سپانلو بیش از همه به فرمش توجه کرده به ساختارش. شاید بیشترین چیزهایی که راجع به تک شعرهایش نوشته شده باشد راجع به شعر کتیبه باشد که یکی از درخشان ترین آثارش است. اما در مورد شعر زمستان، زمستان یک شعر توصیفی است. با نقاشی یک موقعیت جزیی یعنی یک زمستان خاص می رسد به زمستان به معنی واقعی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فلسفی. نقد عمقی اخوان به معنای واقعی اش در ایران دست کم می شود گفت کمتر شده مگر در همان کارهای آقای کدکنی و سپانلو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر