۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

میخاییل الکساندروویچ شولوخوف

عشق به انسان

در بزرگداشت ميخاييل الکساندروويچ شولوخف

ميخاييل شولوخف 1905-1984 در روستاي" وشنسکايا" به دنيا آمد.اودريک همايش انتخاباتي در سال 1937چنين گفت:من درسرزمين "دن"به دنيا امدم.همان جا بزرگ شدم وهمان جا نيز به عنوان عضو حزب آموزش ديدم .

مادر ميخاييل درسال1942 هنگام بمباران هوايي دهکده ي وشنسکايا به وسيله ي نازي هاي آلمان کشته شد.پدرش" الکساندر ميخا ييلوويچ شولوخف" نيز که ازخرده مالکان ورشکسته استان ريازان بود پيشتر درسال1926در گذشته بود.

خانواده ي شولوخف ابتدا او رابراي تحصيل به مرکز بخش فرستادند اما با آغازجنگ داخلي ، شولوخف درس ومشق رابه خا طر شرکت در مدرسه ي بسيار سخت زندگي يعني شرکت در کشمکش توان فرسا وغم انگيز طبقاتي درسرزمين دن رها کرد.شولوخف تا سال1922 درصفوف سربازان سرخ با دشمن هم زبان وهم خانه جنگيد.

نخستين آثار شولوخف از جمله داستانهاي "غريبه"، " کميسرخواروبار" و بويژه "جاده هاوگذرها" محصول گرفتاري ها و دشواري هايي است که درآن سال ها کميسر جوان با آن روبرو بود.

دراواخر سال1922 پس ازپايان کامل جنگ داخلي شولوخف راهي مسکو شد. چه انگيزه اي اين جوان هفده ساله را واداشت که ناگهان زادوبوم خود را ترک کند وراهي پايتخت شود؟شايد دانشکده هاي کارگري که به تازگي فعاليت خود را آغاز کرده بودند مجذوب وشيفته اش کرده بود؛ شايد هم روياي نويسنده شدن او رابه اين مهاجرت واداشت. واقعيت اين است که در اين زمان شولوخف در انديشه نويسندگي بود. انديشه اي که عزمي راسخ واستوار درپي داشت و او را در مسيري قرار داد که هر چند پيروزي در آن دشوار بود اما سرانجام شادي بسيار، شهرتي جهاني وتلخي هاي گريزناپذيري براي او به همراه آورد.

شولوخوف جوان در آغاز ورود به مسکو روزهاي سختي را پشت سر گذاشت وبراي گذران معاش به هر کاري دست زد:باربري ،کارگري، بنايي ،حسابداري وآموزگاري ...اما در همان حال براي روزنامه ي تازه پاي" پراوداي جوان" که بعدها روزنامه ي رسمي سازمان جوانان حزب شد داستان و مقاله مي نوشت.

مسير واقعي انديشه و کار شولوخوف به عنوان نويسنده از چهاردهم دسامبر 1924 باچاپ قصه‌ي "نشان مادرزاد" آغاز شد.تمامي داستان هاي شولوخف که بعدها گردآوري و در مجموعه‌ي"داستان‌هايي از دن" و"استپ آزور" منتشر شد؛ پيش‌تر به‌صورت پراکنده در روزنامه‌ها ومجله‌هاي گوناگون انتشار يافته بودند.

شولوخف در لحظه بسيار حساس ادبيات شوروي پديدار شد.جوانان شوروي دسته دسته ازصحنه‌ي جنگ داخلي باز مي گشتند و وارد صحنه‌ي ادبيات مي شدند و هم اينان بودند که ناگهان سيلي از آثار شگرف خلق کردند که به ادبيات شوروي شهرت و اعتباري تازه بخشيد.اينان مي آمدند تا از بوي باروت وغرش توپ ها که تجربه کرده بودند با ديگران سخن بگويند.اينان مي آمدند که با هم از انقلاب اکتبر و قهرماني هاي مردم در جنگ داخلي حماسه اي عظيم و با شکوه بيا فرينند.در پايان دهه ي1920 آثار اين نويسندگان شوروي، کساني چون" چاپايف" (سيل آهن، شهرها وسال هاو غرش ) و ميخاييل شولوخف (جلد اول دن آرام ) و آثار چند نويسنده ي ديگر در خارج از مرزهاي شوروي ترجمه و چاپ شد و شگفتي ها برانگيخت.

داستان هاي شولوخف،باورهاي بي اساس و دروغين و تخيلات واهي و رمانتيک را در باره ي مبارزه‌ي انقلابي و قهرماناني که بدون هيچ تلاشي بر دشمنان پيروز مي شدند درهم ريخت.شولوخف در آثارش واقعيت هاي خشن پيکاري خشم آلود را نشان داد که درتمام مناطق قزاق نشين، چه در دوران جنگ داخلي و چه در نخستين سال هاي پس از جنگ و دوره ي استقرار شوراها در سرزمين دن جريان داشت.انقلاب در زندگي مردم تاثير عميقي بر جا گذاشت و در ژرفاي زندگي توده ي مردم ريشه دواند.خانواده ها را از هم جدا کرد برادر را در مقابل برادر قرار داد و پسر را بر ضد پدر برانگيخت. درقصه‌ي"نشان مادرزاد" سرکرده‌ي دسته‌هاي قزاق، پسرش را که در گروه سواره نظام ارتش سرخ خدمت مي کند با شمشير به قتل مي رساند.در داستاني ديگر يکي از افراد ارتش سرخ به نام "شيبالوک" زني را که دوست دارد-وقتي در مي يابد که اطلاعاتي به سفيدها داده است-با دست‌هاي خود مي کشد.در قصه‌ي "جاليزبان"، دو برادر پدرشان را-که رئيس دادگاه صحرايي بوده واسيران ارتش سرخ را محکوم به مرگ کرده است-به قتل مي رسانند. در داستان "گرداب"يک افسر سفيد به اسم "کرامسکوف"، پدر وبرادرش را که در گاردهاي سرخ عليه سفيدها جنگيده‌اند، تيرباران مي کند.

شولوخف در اين آثار، رابطه‌ي انسان و مالکيت را به دقت بررسي مي کند و نشان مي دهد که اين رابطه چه سان در شخصيت و روان شناسي مردم تاثير مي گذارد.از همان اولين آثار مي توان دريافت تنها انگيزه‌ي نيرومندي که شولوخف را به نوشتن وامي دارد،محکوم کردن جهان متکي بر خودپرستي،نابرابري،قدرت پول وقانون جنگل است.اين داستان‌ها بيشتر بر پايه‌ي پيکاري ترسيم شده که ميان دو نيروي متضاد در گرفته است: آنان که محکم واز روي تعصب همچنان به گذشته وفادارند يعني کولاک‌ها، فئودال‌ها وگاردهاي سفيد وآناني که دنياي نوين جامعه گرايي(سوسياليستي) رابنا مي کنند؛ يعني توده‌ي مردم انقلابي،زحمتکشان و روشنفکران مدافع آنان.

شولوخف در سال 1925 مسکو را ترک گفت وبه زادوبوم خود"دن" بازگشت واز آن پس همه‌ي زندگيش را وقف ادبيات ونوشتن کرد ودر همين دن بود که در سال 1926 نوشتن رمان بزرگ "دن آرام" را آغازکرد وتا سال 1940 به پايان برد.چاپ وانتشار چهار جلد اين کتاب که مشتمل بر هشت بخش است از1926 تا 1940 طول کشيد وبر روي هم نويسنده چهارده سال در اين کار رنج برد اما در خلال همين مدت او داستان ديگري به نام"زمين نوآباد" نوشت و در سال 1932 انتشار داد که بخش دوم آن را سال‌ها بعد توانست به قلم آورد و در دسترس خوانندگان بگذارد.

شولوخف در "دن آرام" جنگ با آلمان وانقلاب روسيه و شورش و جنگ داخلي را در مقياس يک دهکده‌ي قزاق‌نشين و در سرنوشت خانواده‌اي کشاورز و به نسبت مرفه به ويژه يک تن از آنان به نام "گريگوري ملخوف" تصوير مي‌کند.

در حوادثي که بر سيماهاي بسيار متنوع داستان مي‌گذرد،کلمات جنگ و برادرکشي و شورش به راستي جان مي‌گيرند و همه‌ي معناي وحشتبار آن گويي لمس مي‌شوند. داستان آرام و پرشکوه به سان رود" دن" پيش مي‌رود و جريان تحول اجتماعي را با زبان مجاب کننده‌ي واقعيات بهتر از هر بيان علمي يا جزمي تشريح مي‌کند؛ نيروهايي را که در اعماق اجتماع در کارند، نشان مي‌دهد و معلوم مي‌دارد که چگونه اين نيروها در شرايط و احوال معين ناگزير به سطح فعاليت آگاه مي‌رسند و آنگاه بنايي که تا ديروز استوار به نظر مي‌آمد و هرکس و هر چيز در آن در جاي خود بود ،گويي بر اثر زلزله شکاف بر مي‌دارد؛ دوستان به دشمني بر مي‌خيزند،مادر بر مرگ فرزند و زن بر مرگ شوهر اشک مي‌ريزد، آتش انتقام از هر گوشه زبانه مي‌کشد و دست دژخيم بر پيکر مادر و کودکاني که راه فرار نداشته‌اند، فرود مي‌آيد و در ميان اين ارکستر هول‌انگيز ناله و فرياد وخشم و خونريزي و آلودگي، جوانه‌ي زندگي تازه‌اي سر بر مي‌آورد و به سوي خورشيد گردن مي‌افرازد.

اين به تعبيري ديگر همان داستان ديرين زايش است که زندگي ناگزير بايد تجديد شود و تجديد مي‌شود؛ اما مردم که در زندگي خانوادگي خود بارها شاهد اين زايش‌اند وآن را چنان که هست، مي‌پذيرند و در حد توانايي خويش به تحقق آن کمک مي‌کنند و از مادر و نوزاد به يک سان مراقبت مي‌نما‌ يند، وقتي همين قانون طبيعي –البته با دامنه‌ي بسيار وسيع‌تر و در فواصل بسيار دورتر که چندين و چند نسل آدمي را در بر مي‌گيرد واز اين رو مانند بهمن و سيل و توفان و آتشفشان به صورت بلايي جلوه‌گر مي‌شود- وچون اين قانون خواسته ونا خواسته به دست خود ايشان عمل مي‌کند ، فاجعه‌اي در مي‌گيرد و آنان که هرگز به فکرشان نمي‌رسيد که آبستني را به صورت بيماري ببينند ودر کار آن به مداوا و شايد هم عمل جراحي دست بزنند ؛ در اين موارد چه بسا که بر حسب موقعيت اجتماعي و امتيازاتي که از آن برخوردارند، در به کار بردن آهن و پولاد ترديدي به خود راه نمي‌دهند و از سنت‌هاي ملي و مقدسات ديني تاويل مي‌آورند.

چنين است محتواي داستان"دن آرام" که در نزديک به دو هزار صفحه قشرهاي مردم قزاق را در کشاکش اين تند باد نشان مي‌دهد و قهرمان اصلي آن «گريگوري ملخوف" را با همه‌‌ي دلاوري و نيروي روحي و تيزبيني عملي که در اوست و در آزمون حوادث او را تا حد فرماندهي يک لشگر شورشي بالا مي‌برد،در برابر دو راهي‌هايي که سير وقايع در تغيير سريع و ناگهاني خود، پيش روي او مي‌گذارد، هم‌چون بازيچه‌اي دستخوش ترديد و تزلزل مي‌کند و سرانجام هم او را به شکست کامل و محتوم خود مي‌کشاند . در واقع شکست "گريگوري ملخوف"، شکست مردم ميان‌حالي است که در بحران‌هاي اجتماعي به دفاع از مواضعي برمي‌خيزند که نمي‌تواند از آن آنان باشد.

ضرورت محتومي که در سرنشت قهرمان داستان محسوس است به هيج روي نويسنده را از همدردي عميق انساني نسبت به او و ديگر کساني که در طول داستان زندگي، اميد وخوشبختي خود را از دست مي‌دهند،باز نمي دارد. شولوخف با لحني سوزناک و به راستي زيبا بر همه‌شان دل مي‌سوزاند وبر مصايب‌شان مويه ميکند.

شولوخف در نوشتن "دن آرام" از سنت‌هاي غني و سرشار ادبيات روسيه پيروي مي‌کند؛ سنت‌‌هايي که همواره کوشيده است نيازها و خواست‌هاي واقعي وآرمان‌هاي توده‌هاي مردم ونقش تاريخي آنان را تجسم بخشد. شولوخف در جريان خلق حماسه‌اش در انتخاب شيوه‌ي هنري مناسب براي نشان دادن سهم مردم در انقلاب روسيه و تطبيق اين شيوه با اين رويداد بزرگ روش پيشوايان شيوه‌ي حماسي ، يعني" تولستوي" و " گوگول" را سرمشق کار خود قرار داد.

"دن آرام" از همان آغاز انتشار تا کنون بارها با رمان "جنگ و صلح" اثر تولستوي مقايسه شده است .در حقيقت اين دو اثر بزرگ از وجوه اشتراک زيادي برخوردارند، چه از لحاظ قلمرو گسترده‌ي واقعيتي که تصوير مي‌کنند؛ چه از نظر ساختمان حماسي و چه شيوه‌ي بيان روايت گونه که خاص ،نمايشي و آکنده از کنکاش‌هاي عميق نهفته در آن است . در همه‌ي اين موارد، خواننده به خوبي مي‌تواند نشانه‌هايي از ادامه‌ي سنت‌هاي کلاسيک سده‌ي نوزده‌ي ادبيات روسيه را در ادبيات جديد شوروي،در مرحله‌ي آغاز رشد و دوره‌ي پيش از بلوغ آن مشاهده کند.

شولوخف در بسياري موارد نيز ادامه دهنده‌ي سنت گورکي است وروش او با شيوه‌ي گورکي شباهت‌هايي دارد.اين شباهت‌ها از لحاظ مضمون وشيوه‌ي نگارش نيست ؛ بلکه بيشتر مربوط به اصول بنيادي زيبايي شناسي وجهان‌بيني است. شولوخف خود از ستايش‌گران بزرگ گورکي است و در همه جا،چه در مقام يک انسان وچه به عنوان يک نويسنده از او با ستايش و تحسين ياد مي‌کند .آن‌چه بيش از هر چيز شولوخف را به سوي گورکي و آثار او جذب مي‌کند، گرايش آميخته به احترام و غرور گورکي است به انسان و عشق او به انسان مبارز و اعتقادش به اين حقيقت که سرانجام بر اثر تلاش کارگران و زحمت‌کشان،جهان دگرگون خواهد شد.

در 19 آوريل سال 1928 مقاله‌اي به قلم ا. س. سرافيموويچ ، نويسنده‌ي نامدار شوروي در پراودا منتشر شد. سرافيموويچ در اين مقاله نوشت:" شولوخف در سرتا سر اثرش هرگز حتا يک بار نيز از طبقه و مبارزه‌ي طبقاتي به صراحت سخن نگفته است؛ با اين وجود، همان‌گونه که شيوه‌ي اکثر نويسندگان بزرگ است،قشربندي طبقاتي و پايگاه هر کدام،به صورت نامرئي در بافت داستان جاي گرفته است."

باري چنين است داستان "دن آرام"که در مقياس روي هم کوچک سرزمين قزاق‌نشين دن، گزارشي است هنرمندانه و بس حيرت‌انگيز از بزرگترين حادثه‌ي تاريخ معاصر يعني انقلاب اکتبر 1917 ؛حادثه‌اي که در چهار‌گوشه‌ي جهان انعکاسي بس بزرگي داشته است و واکنش‌هاي موافق و مخالف آن هنوز تا سال‌ها در سرنوشت هر کسي موثر خواهد بود.

جلد اول شاهکار ديگر نويسنده يعني" زمين نوآباد"در سال1932 وجلد دوم آن در سال1959 منتشر شد.

انتقال به اقتصاد اشتراکي يا جنبش اشتراکي کردن کشاورزي در اتحاد شوروي در زمستان 1929 آغاز شد. اين انتقال که در حقيقت نوعي لشکرکشي به مواضع مالکيت فردي در توليد کشاورزي بود؛ هنگامي صورت پذيرفت که سهم واحدهاي بزرگ کشاورزي دولتي يا ساوخوزها در کل توليد،به ميزان معيني رسيد که به دولت،در صورت مقاومت و کارشکني قشر مرفه دهقانان ،اجازه مانور براي تامين حداقل نيازمندي‌هاي شهرها و مراکز صنعتي را مي‌داد. تنظيم نقشه‌ي مبارزه و آرايش نيروها نيز در عرصه‌ي اين نبرد به دقت صورت گرفت: متشکل ساختن دهقانان کم بضاعت،بي طرف نگه‌داشتن دهقانان ميانه‌حال و جلب تدريجي آنان از راه بحث و اقناع و ريشه‌کردن کولاک‌ها از راه مصادره‌ي زمين وديگر اموال آن‌ها که بايد به مالکيت جمعي کالخوز در آيد... و از اين گذشته،براي اجراي پيگير و بي تزلزل برنامه‌ ‌ي اشتراکي‌کردن کشاورزي،يک گروه بيست‌وپنج‌هزار نفري داوطلب از ميان ورزيده‌ترين کارگران کارخانه‌ها به روستاها اعزام شدند تا عناصر فعال را رهبري کنند.با اين وجود ،جريان کار، خالي از پاره‌اي لغزش‌ها نبود؛ چه بسا که ارگان‌هاي پايين مانند بخش و شهرستان، بي آنکه شرايط محل را به درستي در نظر بگيرند، اجراي بدون انعطاف رهنمودهاي کلي را طلب مي‌کردند و اي بسا که فعالان روستاها مرتکب شتاب زدگي‌ها و تندروي‌هايي مي‌شدند که واکنش‌هاي ناگواري به بار مي آورد. تمايل اشتراکي‌کردن صد در صد کشاورزي در فرصتي هر چه کوتاه‌تر موجب مي‌شد دعوت دهقانان ميانه‌حال به ورود در کالخوز جنبه‌ي تحکم و اجبار بگيرد و نارضايي عمومي اين گروه، ناگريز زمينه‌ي مساعدي براي فعليت تخريبي دشمنان فراهم آورد.

داستان "زمين نوآباد" را شولوخف درست در چارچوب همين مرحله‌ي انتقال به اقتصاد کالخوزي در کشاورزي نوشته است. داستان نه چندان گرد شخصيت يک يا چند قهرمان، بلکه گرد محور يک عمل اجتماعي-تاسيس کالخوز در يک روستاي دورافتاده- مي‌چرخد و مراحل تکوين واجراي توام با فرازونشيب آن را هنرمندانه و دقيق وصف مي‌کند. اما در تاروپود اين عمل باز عمل ديگري جريان دارد که آن هم به گونه‌اي اجتماعي است، منتها منفي و مخرب:زمينه‌سازي شورش عمومي در منطقه‌ي قزاق‌نشين دن به دست گروهي ته‌مانده‌ي طبقات شکست‌خورده و پاک‌باخته‌ي ديروز. چهره‌هاي متعددي که نويسنده تصوير مي‌کند نه تنها در شکل‌بندي عواطف و علايق فرديشان، بلکه به‌ويژه در خلال پيوندها و انگيزه‌ها و واکنش‌هاي محيط کوچک اجتماعيشان زنده ومفهوم و ملموس مي‌شوند و همين است که زندگي روستاي"گرمياچي‌لوگ" را در حدود تنگ و محقر خود ، آيينه‌ي تمام‌نماي واقعيت کلي يک مرحله‌ي تاريخي مي‌سازد.

در برابر واقعيت بنيادي ناآشنايي که در گيرودار شدن و شکل‌گرفتن است، اين يک مشت مردم ده گاه بسيار زود و مي‌توان گفت آني وگاه نيز پس از يک چند دودلي وانتظار جاي مناسب خود را پيدا مي‌کنند. صف‌ها از هم جدا مي‌شود،و جالب است که گذشته‌ از انگيزه‌ي تعلق طبقاتي که در هر کسي به کار است؛ آنچه حلقه‌هاي توطئه‌ي دشمن را به هم پيوند مي‌دهد، وفاداري کور چاکران و بندگان ديروز است که از عادت به ترس و احترام غريزي به زور، سرچشمه مي‌گيرد، نمونه‌اش اين جا در "زمين نو‌آباد"‌ رابطه‌ي "استرونف" است با فرمانده سابقش، اما در جاي ديگر مي‌تواند فلان رعيت مرفه، کدخدا يا مباشر ديروزي باشد در مواجهه با ارباب يا خان.??

شهرت شولوخف به عنوان رمان‌ نويس پس از انتشار نخستين جلد "دن آرام" در 1928 آغاز شد و گرچه تا چندي برخي از منتقدان سطحي،خرده‌هايي از نظر نحوه‌ي تفکر و تمايلات سياسي نويسنده بر اين اثر گرفتند اما شهرت او پيوسته رو به فزوني رفت. به ويژه انتشار"زمين نوآباد" که به عنوان بهترين و واقعي‌ترين تصوير هنري گذار طبقه‌ي دهقان به توليد دست‌جمعي در اقتصاد کشاورزي شناخته شده است ،شولوخف را در معرض توجه همگان قرار داد. در نتيجه‌ي همين شايستگي و قبول عام، شولوخف در سال 1937 به عنوان نماينده‌ي شوراي عالي اتحاد شوروي برگزيده شد. در سال 1939 شولوخف به خاطر فعليت ادبي ثمربخش خود به دريافت"نشان لنين" مفتخر شد و در همين سال به عضويت فرهنگستان علوم اتحاد شوروي در آمد و سپس به مقام معاون فرهنگستان نايل شد.

در سال‌هاي جنگ با آلمان فاشيستي ، شولوخف مانند بسياري از نويسندگان و هنر مندان شوروي به جبهه رفت. در گزارش‌هايي که او براي روزنامه‌ها و مجله‌ها مي‌فرستاد؛ واقعيات تلخ و دهشت‌بار زندگي سربازان و خاک سوخته‌ و ويران شده‌ي ميهن و مصايب مردم آواره و خانمان بربادرفته، منعکس مي‌شد. مجموعه‌ي مقاله‌هاي او در باره‌ي جنگ به نام "مکتب کين" و دو داستان "آن‌ها براي ميهن‌شان جنگيدند" و "سرنوشت يک انسان" محصول همين دوران هستند.

آثار شولوخف، گذشته از داستان‌هاي کوتاه معدود، در چهار يا پنج عنوان خلاصه مي‌شود که عمده‌ترين آن‌ها همانا "دن آرام" و "زمين نوآباد" است. ولي همين آثار، تصويري زنده و رنگين و بسيار استادانه از مراحل معين تاريخ کشوري است که در آن براي نخستين بار در جهان، زندگي بر اساس ديگري بنا شد و همين دگرگوني بنيادين،سخت‌ترين دشمني‌ها و گرم‌ترين دوستي‌ها را از همه سو به آن جلب کرد و انگيزه‌ي برخوردهاي خونين و دشواري‌هاي بي‌شمار و پيروزي‌هاي خيره‌کننده شد.

شولوخف نويسنده‌اي است به تمام معنا پرورده اتحاد شوروي و اگر بيان هنر او با سنن کلاسيک داستان‌نويسي روس پيوند دارد و در واقع ادامه و گسترش همان است،مايه و محتواي آن تجربه‌ي بس عظيم و بس دردناک مردم کشوري بزرگ و پهناور و عقب‌مانده در گذار از مرحله‌اي به مرحله‌ي ديگر تکامل اجتماعي است و شولوخف در تصويري که از اين رستاخيز واقعي به دست مي‌دهد، ناظري آسوده و فارغ‌بال نيست که حوادث را از بيرون نگريسته باشد. او خود با رگ و پوست و سراسر هستي خويش در درون وقايع جاي داشته است و هنرش از تجربه‌ي با خون و عرق آب داده‌اش مايه مي‌گيرد. هنر شولوخف در آن است که اصيل‌ترين عنصر اجتماع يعني مردم ساده را با همان سخت‌کوشي کند و بي دغدغه‌شان ،با همان زيرکي بي زرق وبرق و طبيعي‌شان که تجربه‌ي نسل‌ها هم‌چون عسل در کندو در آنان متراکم شده است؛ با همان زبان بي‌پروا و رنگين‌شان، در معرض تند‌باد حوادث مي‌آورد و در گيرودار چاره‌انديشي و پايداري،سرگشتگي و تسليم‌شان،در پيروزي‌هاي لغزنده و شکست‌هاي تلخ و آموزنده‌شان، خود اين حوادث را روشن مي‌کند.خواننده در آثار شولوخف طپش‌هاي قلب و گرماي زندگي مردم را به تمامي احساس مي‌کند.

شولوخف در دسامبر 1965 پس از دريافت جايزه‌ي نوبل ادبيات، در خطابه‌اي که به اين مناسبت در استکهلم ايراد کرد، گفت: مردم ميهن من در گذار تاريخي خويش، راه همواري را نپيموده‌اند. راه آنان، راه راه‌گشايان و پيشگاماني بوده است که مسير زندگاني را مي‌گشايند. من به عنوان نويسنده، وظيفه‌ي خود مي‌دانم که هر آن‌چه مي‌نويسم، بيانگر احترام ژرف من باشد به اين خلق زحمتکش، به اين خلق آفريننده، به اين خلق قهرمان که هرگز به هيچ‌کس يورش نبرده اما همواره با شايستگي از آن‌چه آفريده و از آزادي و شرافت خويش و نيز حق ساختن آينده بنابر ميل و اراده‌ي خويش دفاع کرده است.

آرزويم اين است که کتاب‌هايم به مردم ياري کنند تا بهتر شوند،جاني پاک‌تر بيابند و عشق علاقه به هم‌نوع و مبارزه‌ پر تلاش در راه آرمان‌هاي بشردوستانه‌ و تحقق پيشرفت بشر را در آنان برانگيزانند. اگر در اين راه به موفقيتي هر چند اندک ،دست يافته باشم، بسي خرسندم.



کارنامه‌ي ميخاييل شولوخف در زبان فارسي:

1 . دن آرام، ميخاييل شولوخف، ترجمه‌ي م.ا.به‌آذين، انتشارات نيل، تهران

2. زمين نوآباد،ميخاييل شولوخف،ترجمه‌ي م.ا.به‌آذين، انتشارات نيل، تهران،1357

3. داستان‌هاي دن، ميخاييل شولوخف، ترجمه‌ي محمد علي عموئي،انتشارات زر،تهران 1351

4. گرداب، ميخاييل شولوخف، ترجمه‌ي ضياالله فروشاني،انتشارات خوارزمي، تهران، 1361

5. سرنوشت يک انسان، ميخاييل شولوخف، ترجمه‌ي ضياالله فروشاني، انتشارات نيل،تهران، 1357

6.کره اسب، ميخاييل شولوخف، ترجمه‌ي خسرو باقري، انتشارات پژواک کيوان، تهران،1386

هیچ نظری موجود نیست:

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید