پارسال دقیقا همین موقع ها، فینال لیگ قهرمانان بین بارسا و منچستر بود. شاید اون تنها فینالی فوتبالی بود که من بازی را تنها نمی دیدم. یکی از آشناهای فامیل که پروپا قرص منچستری بود قرار بود بیاد تا بازی را با هم ببینیم. یه منچستری دو آتیشه درمقابل یه بارسایی متعصب.
فارغ از همه کری هایی که برای هم می خوندیم، به یه نتیجه مشترک رسیدیم، هرکی گل اول را بزنه 90 درصد راه قهرمانی را رفته.
بالاخره بازی شروع شد، اول بازی هراس داشتم که اگر فرگوسن روش هیدینگ را برای بازی انتخاب کرده باشه کار واقعا برای بارسا سخت میشه، چون واقعا مغز پپ مقابل تاکتیک های دفاعی هنگ می کنه. اما ده دقیقه که از بازی گذشت خیالم یک کم راحت تر شد، منچستر حمله می کرد، بارسا دفاع.
شاید اگه از فرگوسن بپرسن بدترین تاکتیکی که تا حالا برای یه بازی، توی این بیست و چند سالی که در منچستر کار کردی چیه، شاید فینال رم اولین گزینه ای باشه که به ذهنش خطور می کنه.
یک سال بعد از به تاریخ پیوستن بارسا، قرار بود تیمی جدید به بازسازی تاریخ این بار در سانتیاگو برنابئو بپردازه، اما یک چیزی با فصل قبل فرق داشت. این فینال از جنس دیگری بود.
بازی که شروع شد، حس عجیبی داشتم ( همون حسی که وقتی بازی زیاد برات مهم باشه سراغت میاد )، اصلی ترین نکته بازی کاملا مبرهن بود، گل اول و 90 درصد قهرمانی، هرچند برای بایرن می شد 70 درصد ( خط دفاعی و ون بویتن و...).
در همون اوایل بازی توپ به دست مایکون خورد، فاصله نزدیک بود، اما دست در شرایط عادی نبود، دست تقریبا روی سر مهاجم بایرن بود. ادامه بازی...
بایرن گل خورد، فقط یکی اما من امید بازی با منچستر را نداشتم، فکر کنم خود بازیکن ها هم نداشتن و این عادت همیشیگیشون را فراموش کرده بودند، ولی بازی هنوز تموم نشده بود. از یه طرف دوست نداشتم بایرن درنیمه اول گل مساوی را بزنه تا هم مورینیو نتونه بین دو نیمه تیمشو از شوک خارج کنه و هم بایرن با گل احتمالی در نیمه دوم روحیه بگیره و گل های بعدی را به ثمر برسونه، از طرف دیگه این احتمال را هم می دادم که بین دو نیمه مورینیو دستور پارک اتوبوس ها جلوی محوطه جریمه را صادر کنه.
شروع نیمه دوم، واقعا طوفانی بود، آلتینتوپ متمایل به مرکز بازی میکرد و همان ثانیه های اولیه یک فرصت طلایی را برای ستارۀ سال های آینده بایرن محیا کرد.
من موقع دیدن فوتبال معمولا ساکتم، اضطراب زیادی دارم اما سعی می کنم خودم را کنترل کنم، اما توی این صحنه وقتی توپ با پشت پای خوبه الیچ ( اگر اشتباه نکنم ) به آلتینتوپ رسید، من با دست به سمت دیگه تلویزیون اشاره کردم و فریاد زدم: به اون پاس بده.( اون لحظه نمی دونستم اون بازی کیه ) و وقتی موقعیت خراب شد، داد و فریاد من بود که بلند شد.
اول بازی دوستم نداشتم الیچ گل بزنه تا مسی آقای گل بشه، اما وسط های بازی به این نتیجه رسیدم قهرمانی بایرن ازآقای گلی مسی مهم تره. اما حیف که الیچ موقعیت آنچنانی گیرش نیومد، کاش توپ های مولر به الیچ می رسید، کاش.
گل دوم اینتر آب سردی بود بر پیکر همه، ولی بدترین چیز قبول شکست ازطرف بازیکن ها در حدود 20 دقیقه به اتمام بازی بود، اون ها شکست را باور کرده بودن، پاس های اشتباه عجیب و غریب بازیکن های بزرگ، گواه این ادعاست.
اما یک چیزی که شاید برای طرفدارهای بایرن کمی عجیب باشه، تعویض ها و مهره چینی های ون گاله که قطعا برای طرفدارهای بارسا خاطره انگیزه. ون گال از ابتدای فصل 97-98 مربی بارسا بود تا انتهای 99-2000 که بعد به تیم ملی هلند رفت و به جام جهانی صعود نکرد( بعد از رومانی و چک سوم شد ) و دوباره برگشت بارسا و با افتخار تمام ششم شد!( هرچند وسط فصل اخراج شد دقیقا 23/1/2003)
من هنوز یادم نمیره ون گال با چه توجیهی در بازی مهم فصل بین بارسا و لاکرونیا، دقیقه 65 ریوالدو را بیرون کشید و در ادامه بارسا بازی را باخت و نتوانست اولین قهرمان لالیگا در هزاره سوم لقب بگیرد.
برگردیم به بازی، اولین صحنه ای که توجه ام را حسابی جلب کرد، خطای والتر ساموئل بر روی آرین روبن بود، ساموئل با پای راست زانوی چپ روبن را هدف قرار داده بود. این خطاها در ادامه بازی بارها تکرار و با مماشات داور همراه شد. این اتفاقات در یک فینال دیگر هم افتاده بود.
فینال سال 2004 یادتون میاد، همون فینالی که اگه اشتباه نکنم در ورزشگاه تازه تاسیس شالکه برگزار شد، همون فینالی که از یه طرف موناکو مدعی هایی مثل رئال مادرید را حذف کرد و با شایستگی به فینال رسید و از طرف دیگه پورتو با گل آفساید به منچستر و حذف لاکرونیای تازه به دوران رسیده که اولین نیمه نهایی اروپایی اش را تجربه می کرد به دیدار پایانی راه گذاشته بود. کسی نمیگه که در اون فینال موناکو حمله می کرد، پورتو دفاع، کسی نمی گه که کاپیتان و بهترین بازیکن وقت موناکو ( لودویک ژولی ) در 25 دقیقه اول بازی به دلیل خطاهای خشن و متعدد بازیکن پورتو مصدوم شد ومجبور شد زمین بازی را ترک کنه، کسی نمیگه پورتو موقعیت های گل زیادی نداشت، همه فقط میگن پورتو قهرمان شد، اونم با سه گل، مهم هم نیست کی نائب قهرمان شد. از این حیث باید فینال مادرید را تکرار فینال گلزنکرشن بدانیم.
اما این قهرمانی یک بخش غیر فوتبالی هم داشت، اگر تنها نقطه تیره فصل قبل لیگ قهرمانان را بازی بارسا- چلسی در اشتنفورد بریج بدانیم، این فصل نقطات تیره چنان به هم پیوستند که خط ممتدی را پدید آوردند، اینتر- چلسی، ورزشگاه سن سیرو، اگر داور مسابقه در انتهای نیمه اول بازی خطای مسلم والتر ساموئل بر روی سالومون کالو را پنالتی اعلام، و خاطی را با کارت قرمز جریمه کرده بود، اگر داور گل آفساید میلیتو به بارسلونا را مردود اعلام کرده بود و در صحنه های مختلف بازی درست قضاوت کرده بود، اگر گل سالم بویان کرکیچ پذیرفته شده بود،اگر خطای هند مایکون گرفته میشد،و هزار اما و اگرهای دیگر، اکنون می توانستیم شاهد فینال متفاوت تری باشیم.
کسی منکر اشتباهات داوری نیست و کسی هم قصد نداره قهرمانی اینتر را لوس کنه، اونها میتوانند تا 45 سال دیگه جشن بگیرن، اما رقم خوردن اکثر این اشتباهات در مسابقات اینترمیلان، که غالبا به نفع این تیم هم تمام می شد، موجب قوت فرضیه انتخاب قهرمان در خارج از مستطیل سبز می شود، اتفاقات غیر فوتبالی که آلمان قربانی بزرگ آن لقب می گیرد. همان اتفاقاتی که حکم به برتری بارسا مقابل چلسی در فصل قبل، و دادن تاوان آن در این فصل است.
اگر فصل قبل ماهنامه همشهری جوان با تصویر مسی و رونالدو در رینگ بوکس، با تیتره خون به پا می شود، به استقبال فینال رفت، اکنون زمان آن بود که عکس دو مربی را در دوطرف صفحه شطرنج ترسیم کند.
یکی با شاهی از جنس پلاتین، دیگری با وزیری سه جلسه محروم. شاید این تیتر هم مناسب باشد:
چهار سهمیه میخواهید؟ بازیکنان بومی را بیرون کنید !
فارغ از همه کری هایی که برای هم می خوندیم، به یه نتیجه مشترک رسیدیم، هرکی گل اول را بزنه 90 درصد راه قهرمانی را رفته.
بالاخره بازی شروع شد، اول بازی هراس داشتم که اگر فرگوسن روش هیدینگ را برای بازی انتخاب کرده باشه کار واقعا برای بارسا سخت میشه، چون واقعا مغز پپ مقابل تاکتیک های دفاعی هنگ می کنه. اما ده دقیقه که از بازی گذشت خیالم یک کم راحت تر شد، منچستر حمله می کرد، بارسا دفاع.
شاید اگه از فرگوسن بپرسن بدترین تاکتیکی که تا حالا برای یه بازی، توی این بیست و چند سالی که در منچستر کار کردی چیه، شاید فینال رم اولین گزینه ای باشه که به ذهنش خطور می کنه.
یک سال بعد از به تاریخ پیوستن بارسا، قرار بود تیمی جدید به بازسازی تاریخ این بار در سانتیاگو برنابئو بپردازه، اما یک چیزی با فصل قبل فرق داشت. این فینال از جنس دیگری بود.
بازی که شروع شد، حس عجیبی داشتم ( همون حسی که وقتی بازی زیاد برات مهم باشه سراغت میاد )، اصلی ترین نکته بازی کاملا مبرهن بود، گل اول و 90 درصد قهرمانی، هرچند برای بایرن می شد 70 درصد ( خط دفاعی و ون بویتن و...).
در همون اوایل بازی توپ به دست مایکون خورد، فاصله نزدیک بود، اما دست در شرایط عادی نبود، دست تقریبا روی سر مهاجم بایرن بود. ادامه بازی...
بایرن گل خورد، فقط یکی اما من امید بازی با منچستر را نداشتم، فکر کنم خود بازیکن ها هم نداشتن و این عادت همیشیگیشون را فراموش کرده بودند، ولی بازی هنوز تموم نشده بود. از یه طرف دوست نداشتم بایرن درنیمه اول گل مساوی را بزنه تا هم مورینیو نتونه بین دو نیمه تیمشو از شوک خارج کنه و هم بایرن با گل احتمالی در نیمه دوم روحیه بگیره و گل های بعدی را به ثمر برسونه، از طرف دیگه این احتمال را هم می دادم که بین دو نیمه مورینیو دستور پارک اتوبوس ها جلوی محوطه جریمه را صادر کنه.
شروع نیمه دوم، واقعا طوفانی بود، آلتینتوپ متمایل به مرکز بازی میکرد و همان ثانیه های اولیه یک فرصت طلایی را برای ستارۀ سال های آینده بایرن محیا کرد.
من موقع دیدن فوتبال معمولا ساکتم، اضطراب زیادی دارم اما سعی می کنم خودم را کنترل کنم، اما توی این صحنه وقتی توپ با پشت پای خوبه الیچ ( اگر اشتباه نکنم ) به آلتینتوپ رسید، من با دست به سمت دیگه تلویزیون اشاره کردم و فریاد زدم: به اون پاس بده.( اون لحظه نمی دونستم اون بازی کیه ) و وقتی موقعیت خراب شد، داد و فریاد من بود که بلند شد.
اول بازی دوستم نداشتم الیچ گل بزنه تا مسی آقای گل بشه، اما وسط های بازی به این نتیجه رسیدم قهرمانی بایرن ازآقای گلی مسی مهم تره. اما حیف که الیچ موقعیت آنچنانی گیرش نیومد، کاش توپ های مولر به الیچ می رسید، کاش.
گل دوم اینتر آب سردی بود بر پیکر همه، ولی بدترین چیز قبول شکست ازطرف بازیکن ها در حدود 20 دقیقه به اتمام بازی بود، اون ها شکست را باور کرده بودن، پاس های اشتباه عجیب و غریب بازیکن های بزرگ، گواه این ادعاست.
اما یک چیزی که شاید برای طرفدارهای بایرن کمی عجیب باشه، تعویض ها و مهره چینی های ون گاله که قطعا برای طرفدارهای بارسا خاطره انگیزه. ون گال از ابتدای فصل 97-98 مربی بارسا بود تا انتهای 99-2000 که بعد به تیم ملی هلند رفت و به جام جهانی صعود نکرد( بعد از رومانی و چک سوم شد ) و دوباره برگشت بارسا و با افتخار تمام ششم شد!( هرچند وسط فصل اخراج شد دقیقا 23/1/2003)
من هنوز یادم نمیره ون گال با چه توجیهی در بازی مهم فصل بین بارسا و لاکرونیا، دقیقه 65 ریوالدو را بیرون کشید و در ادامه بارسا بازی را باخت و نتوانست اولین قهرمان لالیگا در هزاره سوم لقب بگیرد.
برگردیم به بازی، اولین صحنه ای که توجه ام را حسابی جلب کرد، خطای والتر ساموئل بر روی آرین روبن بود، ساموئل با پای راست زانوی چپ روبن را هدف قرار داده بود. این خطاها در ادامه بازی بارها تکرار و با مماشات داور همراه شد. این اتفاقات در یک فینال دیگر هم افتاده بود.
فینال سال 2004 یادتون میاد، همون فینالی که اگه اشتباه نکنم در ورزشگاه تازه تاسیس شالکه برگزار شد، همون فینالی که از یه طرف موناکو مدعی هایی مثل رئال مادرید را حذف کرد و با شایستگی به فینال رسید و از طرف دیگه پورتو با گل آفساید به منچستر و حذف لاکرونیای تازه به دوران رسیده که اولین نیمه نهایی اروپایی اش را تجربه می کرد به دیدار پایانی راه گذاشته بود. کسی نمیگه که در اون فینال موناکو حمله می کرد، پورتو دفاع، کسی نمی گه که کاپیتان و بهترین بازیکن وقت موناکو ( لودویک ژولی ) در 25 دقیقه اول بازی به دلیل خطاهای خشن و متعدد بازیکن پورتو مصدوم شد ومجبور شد زمین بازی را ترک کنه، کسی نمیگه پورتو موقعیت های گل زیادی نداشت، همه فقط میگن پورتو قهرمان شد، اونم با سه گل، مهم هم نیست کی نائب قهرمان شد. از این حیث باید فینال مادرید را تکرار فینال گلزنکرشن بدانیم.
اما این قهرمانی یک بخش غیر فوتبالی هم داشت، اگر تنها نقطه تیره فصل قبل لیگ قهرمانان را بازی بارسا- چلسی در اشتنفورد بریج بدانیم، این فصل نقطات تیره چنان به هم پیوستند که خط ممتدی را پدید آوردند، اینتر- چلسی، ورزشگاه سن سیرو، اگر داور مسابقه در انتهای نیمه اول بازی خطای مسلم والتر ساموئل بر روی سالومون کالو را پنالتی اعلام، و خاطی را با کارت قرمز جریمه کرده بود، اگر داور گل آفساید میلیتو به بارسلونا را مردود اعلام کرده بود و در صحنه های مختلف بازی درست قضاوت کرده بود، اگر گل سالم بویان کرکیچ پذیرفته شده بود،اگر خطای هند مایکون گرفته میشد،و هزار اما و اگرهای دیگر، اکنون می توانستیم شاهد فینال متفاوت تری باشیم.
کسی منکر اشتباهات داوری نیست و کسی هم قصد نداره قهرمانی اینتر را لوس کنه، اونها میتوانند تا 45 سال دیگه جشن بگیرن، اما رقم خوردن اکثر این اشتباهات در مسابقات اینترمیلان، که غالبا به نفع این تیم هم تمام می شد، موجب قوت فرضیه انتخاب قهرمان در خارج از مستطیل سبز می شود، اتفاقات غیر فوتبالی که آلمان قربانی بزرگ آن لقب می گیرد. همان اتفاقاتی که حکم به برتری بارسا مقابل چلسی در فصل قبل، و دادن تاوان آن در این فصل است.
اگر فصل قبل ماهنامه همشهری جوان با تصویر مسی و رونالدو در رینگ بوکس، با تیتره خون به پا می شود، به استقبال فینال رفت، اکنون زمان آن بود که عکس دو مربی را در دوطرف صفحه شطرنج ترسیم کند.
یکی با شاهی از جنس پلاتین، دیگری با وزیری سه جلسه محروم. شاید این تیتر هم مناسب باشد:
چهار سهمیه میخواهید؟ بازیکنان بومی را بیرون کنید !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر