۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

تاریخچه رقص -مقاله


از امروز سعی دارم تا چند تا مقاله از نویسنده های خوب در زمینه فرهنگ ایرانی در مورد رقص وتاریخ رقص در ایران بزارم. سعی کردم نویسنده ها ومقالات از اعتبار کافی برخوردار باشن .پس لطفا در صورت استفاده نام وشماره مجله ونام نویسنده رو ذکر کنید.

 

كراوس، ريچارد. "رقص، رقصختي فرهنگهاي پيش از مسيحيت". ترجمة مسعود رجب‌نيا. دوره 16، ش 187 (ارديبهشت 57): 18-29.


خلاصه :
: ترجمة يك فصل ازكتاب "تاريخ رقص ـ History of the Dance" از "ريچاردكراوس ـ R.Kraus" : پيدايش رقص. باستاني كلده ـ رقص مردم مصر باستان كه شامل رقصهاي سمبوليك، رقصهاي مذهبي، رقص سنتي ميشود ـ رقص عترانيان باستاني : رقص دايره‌وار، رقص جهش وچرخش، رقصهاي وفورنعمت ـ رقص دريونان باستان: رقص كورتس، عمليا، كورداكس، سكينس ـ رقص درروم باستان: رقص متداول طبقه اشراف پاتريسين، پانتوميم ـ كليساي مسيحي و رقص





رقص

رقصهاي فرهنگهاي پيش از مسيحيت

 

ريچارد كراوس     ترجمه مسعود رجب‌نيا

مي توان از روي قرائن و شوهاد گفت كه انسان ‌هاي پيش ازتاريخ نيز مي رقصيدند. ماركي داريم از نقاشيهاي غارهاي فرانسه كه قدمت آن به ده هزار سال پيش ميرسد موضوع آنها رقصهاي جنگي و شمني است. اما به سبب قلت شواهد از اين رقصها چندان آگاهي در دست نيست.
بر اساس آنچه از فرهنگهاي پيش از تاريخ در مراحل مختلف پيشسرفت( از لحاظ وسايل زندگي و ابزار و اسلحه) به دست آمده نشان ميدهد كه مي توان آنها را با قبايل بدوي امروزي جهان مقايسه كرد و همانند گرفت. بدين شيوه ميتوان دربارة رسوم و عادات و وسايل كشت و كار و زندگي و اجتماع و جنبه‌هاي گوناگون زندگي ايشان تا كنون به دست ما رسيده است متعلق است به فرهنگ بزرك مديترانه‌اي ك پيش از مسيحيت بوده است.
مردم باسيتاني كلده رقص را در مراحل آموزش به كار ميبردند ونيز ايشان را نخستين مردمي مي دانند كه به علم ستاره شناسي پر داختند و آن را به وسيله باله هايي سنبو ليك و علائمي مي آموختند. شاون مي نويسد كه بر روي دشت بشقاب گونه اي در بيرون يكي از بزرگترين شهرهاي ايشان مردم در روزي معين فراهم مي آمدند. هر فرد بالغي در پر ستشگاهي كه به نام ستاره اي كه در طالع او بود ودر زمان سيطره و چيرگي آن به جهان آمده بود مي رفت. آنگاه افراد با صفهاي خاص و حركات معيني همچنانكه سنجها و شيپورهاي مفرغي همراه داشتند به تقليد از گردش ستارگان و كودكان از ارتفاعات پيرامون به تماشا مي پرداختند1.
بسياري از اين عوامل پايكوپي با آنكه نمي توان ميان فرهنگ كلده و فرهنگ سرخ پوستان امريكاي شمالي و مركزي از نظر زمان و مكان مشابهتي يافت باز هماننديهايي در ساختمان اين رقصهاموجود است .
سومريان كهن از لحاظ موسيقي فرهنگي قوي داشتند و در هزاره سوم پيش از ميلاد اين مردم چنگ و ني و هار و طبل مي ساختند كه بعضي از آنها به بابليان و آشوريان به ارث رسيد .در سومر گونه اي رقص مقدس به شيو ه هاي گوناگون اجرا مي شد ،در يكي از اين شيوه ها گروهي خواننده با وقار خاصي راه مي افتادند و شايد دور مذبح مي گشتند و مطابق آهنگ مذهبي كه با فولت نواخته مي شد گام بر مي داشتند .در شيوه ديگري رقاصان در برابر محراب يا شئ مقدس ديگري به عنوان پرستش به خاك مي افتادند .
در آشور قديم بسياري از آثار يافته شده كه مردان و زنان را در پايكوبي نشان ميدهد و چنين مي نمايد كه رقص در ميان ايشان رسمي ديني و نيز اجتماعي بوده است .گروههايي كه به رهبري مردان چنگ نوازگام بر مي داشتند كشيده شده است و چنين آمده است كه در برابر آتش افروزان و پر شعله عشتاروت بانو خداي باروري كه هر بهار مراسمي به افتخار آنبرگزار ميشد رقا صان بسيار مست از باده لعلگون با كاردها و دشنه به پيروي از آهنگ نواخته شده با طبلها و سنجها و ابواها2 خود را زخمي مي ساختند و پاره پاره مي كردند 3.در بابل نيز وجود رقصهاي پرستشگاهي تائيد شده است .در الواح آشور بانيپال آمده است كه در يك ضيافت مذهبي رقاصان به رقص حلقه پرداختند كه با موسيقي همراه بود و دور بت اعظم گشتند4.

رقص در مصر باستان

ولي در مصر قديم كه تمدني پديد آمد كه چهار هزار سال برپا ماند رقص نخستين بار به اوج شكوفايي رسيد و در بسياري آثار نقاشي ديواري و كنده كاري و در نوشته‌هاي هيروگلفف نمودار شده است.
فرهنگ مصري و بغرنج و پيچيده بود و در ستاره شناسي و هندسه و مجسمه سازي و معماري و مهندسي به درجات عالي رسييد و نخستين تمدني بود كه از پاپيروس ( كاغذ گونه) استفاده كرد و روش پارچه لافي را ابداع كزرد. همچنين طبقات اجتماع را پي افكند مشتمل برخاندان سلطنتي و كارگران و روستائيان و بندگان و زبقه پر نفوذ روحاني و دردورانهاي دودماني اخير دسته‌هاي نوازندگان حرفه‌اي.
شاون مي نويسئ در مصر كه روحانيان قدرت كامل داشتند، رقص وسيله عمده تظاهرات ديني شمرده ميشد. احكام پنهاني و از گونه اساطير مصري كه بر اساس طغيان سالانه رود نيل و فروكش كردن آن استوار بود( و مايه پديدار شدن اسانه رستاخيز و اعتقاد به زندگي پس از مرگ مي شد )
در رقصهاي سنبوليك نمايان مي گشت. در اين رقصها موضوع اساسي دين مصري كه بر كشته شدن و مثله شدن ازيريس و نهان ساختن اندامهاي او در بخشهاي سراسر اين جهان و به جستجو پرداختن خواهرش كه زن او نيز بود تا انها را بيابد و به خاك بسپارد قرار داشت « در پرستگاه‌ها به شيوه غم‌انگيز نمودار ميشد و بدينگونه به جوانان درس دين مي آموختند.»
در مصر قديم شيوه‌اي پر تفضيل وجود داشت كه پشتسرش با مرگ و رستاخيز و تولد نو آنچنانكه گفتيم بستگي داشن و اينها با بعضي شهرهاي مقدس بر حسب موضوع داستان ارتباط مي يافتند. بر مبناي اين رسوم رقاصان تعليم ديده كه مواره در انجام دادن آداب ديني مي رقصيدند پيدا نشدند. مقصود عمده ايشان همانا بر سر لطف آوردن خدايان و به صحنه آوردن جستجوي پيكر بي جان ازيريبس و رستاخيز او به وسيله رقص و موسيقي و سرود و آواز بود. اين رقصها با آداب مربوط به تخم افشاندن و كاشن و اشتن محصول بستگي فراوان داشت . كيرشتاين مي گويد كه هر سال نمايشنامه عرفاني يا غم انگيز مزبور در آبيدوس (6) در مراسم ديني اجرا مي شد و يك روحاني يا رقاص درجه يكي همه قهرمان و كسان نمايش اين افسانه را مجسم مي ساخته. اين روحاني را گروهي بزرگ ازرقاصان در كار نمايش دسته جمعي كمك مي كردند(7).
رقصهاي ديني ديگر شامل جشنهاي سنتي بود كه به افتخار گاو آپيس كه از پر قدرت ترين خدايان مصري باشد برپا يشد. براي انجام دادن اين رسوم گاوي را برمي گزيدند در حوزه قدرتش كه آپيوم (8) خوانده مي شد پر م كشيدند و كاهناني يا مادينه كاهناني كه پرستار او بودند رقصهاي رازگونه انجام مي دادند و در آنها ماجراي خدايي كه گاو آپيس تصوير زنده او بود مجسم مي ساختند. در رژه‌هاي داخل و خارج پرستشگاه كه با رقص ستارگان بود كه توسط كاهنان در پرستشگاه اجرا ميشد بي حضور تماشاگر. اين آيين مانند رسوم مردم كهن كلده بر اساس حركات منظومه شمسي براي مصريان اهميت فوقالعاده داشت و آنان را متوجه تنظيم آبياري يكرد.
از آنجا كه ردم مصر سخت دربند موضوات زندگي و مرگ بودند و براي برانداختن مرگ با جاوداني ساختن پيكر بزرگان به خاك سپرده فوقالعاده كوشش ميكردند مراسم و آداب تدفين در نظر ايشان اهميتي فراوان داشت . به هنگام تدفين كسان برجسته و بزرگان مردي كه در نمودار ساختن مطالب با اشاره و اطوار مهارت داشت به لباس متوفي در مي آمد و روي خود را با ماسكي مي پوشانيد كه بسيار شبيه بصورت مرد در گذشته بود و پيشاپيش مشايعين جنازه راه مي افتاد. همچنانكه دسته سوگواران به پيش مي رفت رقص پانتوميم مي كرد تا كارهاي برجسته متوفي را در زندگي‌اش از آغاز تا انتها مجسم سازد.
اما اين گونه موضوعات تنها مضمون نمايشهاي رقص رقاصان مصري نبود. آنان به ورزش و آكروباسي و انواع مختلف تفريحات مي پرداختند و اركسترهاي پرسازي داشتند با سنجهاي برنجين و تنبورو آلات ستخواني و طبل و ني و قاشقك و وت و ديگر آلات سيمي و كوبي. دسته‌هاي زنان نوازنده و رقاص به پرستشگه وابسته بودند و خاندانهاي سلطنتي هم دسته‌هاي تفريحاتي خاص داشتند كه در روزهاي مقدس و در مجالس مهماني و جشن انجام وظيفه مي كردند. به بندگا رقص و موسيقي مي آموختند و در زمان دودمانهاي اخير طبقه‌اي حرفه‌اي از ايشان پديدار شد كه استقلال داشتند و نه بنده اشارف بودند و نه وابسته به پرستشگاه . كيرستاين مثلهايي از رقص مصري در دورانهاي مختلف به دست مي دهد:
اززمان نخستين دودمان ( در حدود 3000 پ . م) كدنه‌كاري چوبي مانده است كه سمتي شاه(9) را هنگام رقص به همراه موسيقي حاصل از آلات ساده نشان مي دهد.
ماموري از طرف آساشاه (10) ( در حدود 2400 پ.م) از سرزمين دوردست يك رقاص كوتوله آورد كه ردم مصر او را از جهان ارواح مي پنداشتند . اين گونه رقاصان كه كار دلقك و شوخ طبعان را ميكردند خواه بسيار داشتند و يك مجسمه كوچك عاج از يك كوتوله به هنگام رقص در موز مرو پولتين نيويورك از 1950 پ. م مظبوط است.
نقشهاي برجته ديواري در غزه ( در حدود 1580 – 1150 پ .)  دختران تنبور به دست و قاشقك نواز را نشان مي دهد كه با انگشت حركاتي مفهوم دار مي كنند(11). اندك اندك عادت بر اين جاري شد كه رقص حرفه‌اي و شغلي شود و در مهمانيهاي خصوصي شام رقاصان را دوت مي كردند. باآنكه طبقات بالا زماني رقص  ميكردند كم كم دست از آن برداشتند و آن را به بندگان يا رقاصان مزدو.ر بساير ماهر واگذاشتند . به گفته كورت زاخس هيچ يك از « تصاوير رقص يا آثار نوشته خبري از يك رقص حقيقي اجتماعي نمي دهد» كه در آن اشراف شركت داشته باشند. اما رقص به عنوان تفريح همچنان براي همه طبقات محبوب ماند. در زمن دودمانهاي اخير در شهرهاي بزرگ مانند ممفيس يا اسكندريه گروههاي كوچكي از بازيگران دوره گرد صامت كه با اشاره اطوار سخن مي گفتند و اكروباتها در ميدانهاي عمومي بي مقدمه و ارتجالاً به دادن نمايش مي پرداختند.
رقص مصر باستان از روي واقعيت چگونه بود ؟ بسبب شيوة ساده تجسم شكلها در نقشهاي برجسته و نقاشي نميتوان به آساني پي برد كه كيفيت اداها و اطورهاي رقاصان چگونه چگونه بوده است. اما چنين نمي ناميد كه حركات از حالت و حركات مختلف رقص به خط هيروگلف بر جاي مانده است. بعضي حركات نمودار معلق زني در هوا است و يك نقش برجسته ديواري از 1500 پ .م گويا حركتي آكروباسي مانند فرو افتادن و معلق زدن و مانند آنها بسيار رايج بود. رقاصان گاهي تنها و گاهي درگروههاي دو يا سه نفري مي رقصيدند و كمتر با گروههاي بزرگتري هنر نمايي مي كردند.
اكنون ببينيم كه تاثير مصر در گسترش رقص چه بوده است. بيگمان تثير مصر در رقص در حدود قلمرو آنچه در مذهب و دين جرا مي شد و آنچه درميان مردم يا دربارها براي تفريح خاطر كسان معمول مي گشت محدود بود. وسعت و گوناگوني حركات رقص و نيز پديدار شدن طبقة رقاص درسازمان اجتماعي روزافزون مصر نيز اهميت دارد. شك نيست كه مصر با پراكنده ساختن فرهنگ خويش درسراسر مديترانه اثر فراواني در رقص داشت. حتي در ماوراي مديترانه در قادسي هم رقص مصري رواج يافت. هاولاك اليس مي نويسد:
نيل وقادوسي بدينگونه دو مركز رقص كهن بودند و مارشال (12) از هر دو اين مراكز بدان سبب ك رقاص به روم صادر مي كردند ياد مي كند(13).

رقص در ميان عبرانيان باستان

در عين اينكه از عبرانيان باستان نه نقش برجسته ديواري مانده و نه نقاشي ديواري، بسياري اشارت به رقص ر عهد عتيق وجود آن را در ميان ايشان مسلم مي دارد. وجود اشارات فراوان در كتاب مقدس نشان مي دهد كه رقص بسيار مورد احترام بوده است و معمولا در جشنها و پيروزيها از آن بهره مي گرفتند:
« و داود با تمامي قدرت خود بحضور خداوند، رقص ميكرد.» ( كتاب دوم سموئيل 6 آيه 14)
« آنگاه باكرها برقص شادي خواهند كرد.»( ارميا بابا 31 آيه 13).
« نام او را با رقص تسبيح بخواند. با بربط و عود وا را بسرايند.» ( مزمور 149، آيه3).
در سراسر كتاب مقدس از اين گونه شاشارات فراوان است. هنگامي كه پسر مسرف به خانه باز ميگردد او را با « موسيقي و رقص» خوش آمد گفتند تا نشانه‌اي باشد از آتشي و خوشي. چون  داود جليات را كشت چنين آمده است كه « آيا اين داوود پادشاه اين سرزمين نيست؟ آيا آنان براي يكديگر رقصان دربارة او نمي خواند و نمي گفتند كه سائول هزارها كشت ولي داود دهها هزارها؟ » در سفر خروج آمده است كه پس از گدشتن ازدرياي سرخ زنان و از جمله مريم نبيه خواهر هارون دف به دست رقصيدند. پس از پيروزي بسمه(14) بر هولو فرتس چنين آمده است كه بر سر بسمه و كنيزانش حلقة زيتون گذاشتند و « او در پيشاپيش مردم رقصان مي رفت و زنان به دنبالش ميامدند.» و چون اسرائيل از دشمنان و جنگ و اسارت اندوهناك شد چنين آمده است كه « شادي دل ما منقطع ده و رقص ما به سوگواري تبديل گشته است.»
رقصهايي كه يهوديان روزگار كهن مي كردند چگونه بود؟
چند گونه از آها در عهد عتيق توصيف كرده است. يكي رقص داير‌وار يا حلقه‌اي كه رقصيب استن در پيرامكون گوساله زرين در سفر خروج باب 33 آيه‌هاي 6 و 19 آمده است . در عباراتي آمده است كه چگونه دواد تابوت خداوند را به شهر خويش با دسته‌اي شادي كنان برد. درراه جاي به جاي مي ايستاد تا قرباني بگذارند و با تمامي دل در برابر خداوند و تابوتش برقصد.
رقصهاي ديگري چون رقص جهش و چرخش كه غالبا در جشنها اجرا نيشد توصيف شده است. در عبارات ديگري هم از رقص براي خدمت الهي و روحاني ياد شده است. گو اينكه دراحكام موسي هيچ اشاره‌اي به موسيقي براي خدا نشده است.
شايد نخستين عبرانيان سخت تاثير دين و رسوم پرستشگاهي مصريان درزمان چهار صد سالي كه در آنجا بودند قرار گرفته باشند به راستي كه رسوم و آيين يهود هر گاه كه آن مردم در ميان مردمي قرار مي گرفتند كه رقص را در رستش از اهم واجبات ميدانسته زنده مي گشت . سندري و نورتون مي نويسند:
در هر دو اين رقصهاي دسته جمعي به هنگام راه رفتن همچون آيين ديني تلقي ميشد. جشنهاي ملي همه شامل رقص بود. جشن برداشت محصول را اين هر دو ملت با رقصهاي وفور نعمت و فراواني برگزار مي كردند و كشاورزان اسرائيل مانند كشاورزان مصري با شاخه‌هاي خرما و بيدمي رقصيدند… حتي اعتقاد مصرين كه خدايان نيز خود در رقصها شركت مي كنند در افكار يهود نظايري دارد…(15)
سندري و نورتون براي نمودار ساختن ينكه عبرانيان باستان به هر بهانه‌اي چه مقتضيات زندگي روزانه و چه مواقع مهم و برجسته اجتماعي ميرقصيدند گويند كه عبرانيان براي رقص دوازده واژه داشتند.
اما لغت عبري كه بسيار به كار مي رفته عبارت بود از Hul يا Hil ‌به معني « چرخيدن» . زاخس اين را به عني » گشتن» تعبير مي كند كه هم به معني گردش دادن شمشير است دايره‌وار و هم به معني گردباد است. از اين واژه لغتMahalia است يا به قول مردمان امروزي Mahalia است كه نامي است براي دختران). دست كم دو مزور در مطلع خويش دستوري براي رقص دارند. لفظ جالب توجه ديگر Pasah است كه به دو معني آمده است ، يكي « گذشتن» و ديگري « دست نزدن» ( Pesah همانا عيد فصح است) و « شليدن» يا « رقص به گام شلان» . بعضي از دانشمندان كتاب مقدس چنين انديشيده‌اند كه نام عيد فصح شايد از رقص بود.  
كه با گام و شيوه شلان مي كردند و دراوايل بهار كه از كهن ترين جشنهاي عبرانيان انجام داده مي شده است.
گذشته از آيين راه‌پيمايي دسته جمعي يا رقص يا رقصهايي چرخشي و دايره وار يا رقصهاي جشنم از رقص در موارد ديگري بهم گرفته ميشدكه بعضي از آنها در سراسر تاريخ يهود به كار آمده و باقي مانده است . در روزگار پيشين رقصهاي عروسي انجام داه ميشد و صدها سال بعد درقرون وسطي هم رسم بر اين بود كه طرف عروس تا حجله زفاف برقصند. حتي رابيها و روحانيون پروقار و سنگين هم در مراسم عروسي با شادي مي رقصيدندو شاخه‌هاي زيتون به دست مي گرفتند.با آنكه رقصهاي مختلط درفرهنگهاي بت پرستان عمومي بود ولي عبرانيان زن و مرد را از هم به هنگام رقص ديني جدا مي كردند.رابيهاي قرون وسطي تنها به كشساني كه بسيار خويشي نزديك داشتند ( مانند شوهر و زن و برادر و خواهر و پدر و دختر) اجازه رقصيدن با هم را مي دادند. در اين دورانهاي اخير در اروپاي شرقي يهود بسيار متعصب فقط اجازه مي دادند كه مردان در بعضي از رسوم مذهبي برقصند.
با آنكه در عهد عتيق يادي از رقصهاي سوگواري و به خاك سپردن نشده چه بسا كه اين رقصها را يهود رذوزگار باستان داشته‌اند. بي‌گمان آنها را به روش مصريان با ديگر مردم پيرامون انجام داده‌اند.
حتي درميان يهود اسپانيا و پرتاقل هنوز آيين خاك سپردن با گذاشتن تابوت بر زمين و سرودن دعا رايج است كه دليل است بر اينكه يادگاري است از رقصهاي راهپيمايي همراه با رقص به هنگام تشييع جناز .
بدينگونه ملاحظه مي فرماييد كه عبرانيان باستان دلبستگي و احترامي براي رقص داشتند. اما بعضي محرمات كم كم ظهور كرد. در احكام موسي ازرقص ذكري نشده است. مردان و زنان دربعضي رقصها اجازه شركت با هم نداشتند. سرانجام بايد گفت كه ميان رقصهاي مقدس و آنها كه به رسوم و آيين بت پرستان بود ( آنچنانكه رقص گرداگ گوساله زرين چنين بود)، به تميز و تشخيص قايل شدند. اين تشخيص و جدايي كه به دست يهود صدر اول كه از نخستين گروندگان به توحيد بودند صورت گرفت توسط مسيحيان در قرون بعد سخت‌تر و شديدتر گشت.

رقص در يونان باستان

يونانيان قديم هم مانند مصريان و عبرانيان احترام فراواني به رقص مي گذاشتند. درباره قدمت آن فرضيه‌هايي بيان مي داشتند و آن را از الهامات الهي ميدانستند. به نظر آنان چنين مي رسيد كه ستارگان و سيارات در آسمان گونه‌اي رقص كيهاني و افلاكي مي كنند و به راستي كه اورنيا(16) ارباب و انواع ستاره‌شناسي از موزه‌ها (17) و حامي و پشتيبان رقص بود. لاولر مي گويد كه به زعم يونانيان خدايان پدر رقص بودند و همه الهامات و نبوتهاشان درادب و هنر به صورت رقص نمودار شده است در كتاب نواميس(18) افلاطون آمده است كه رقص نخست ازخواهش و ميل جوانان به جنباندن تن براي ابراز هيجان و شور به ويژه شادي و طرب آغاز شد. سپس افلاطون مي گويد كه احساس آرموني و ضرب و ريتم پديدار مي سازد هديه خاص خداوندان و مزها است(19).
يونانيان رقص را واقعاً يك پديده مجزا و جداگانه نمي ديدند. آن را بسياري انواع بروزات هيجاني يكي ميدانستند. بنابراين لغت orcheisthai كه به رقصيدن ترجه مي شود در واقع به معني حركات آهنگين است اعم از حركت پا و دست و سر و چشم و سرتاسر تن و حتي به معني راهپيمايي و بازي و شعبده‌بازي و پرش و آكروباسي آمده است. همچنانكه رقاصا مصري آكگروبات هم بودند. لغت ديگر يوناني Mousike يعني « هنرموزها» متضمن موسيقي و شعر و رقص بود كه به نظر يونانيان قديم اينها همه اجزاي يك واحد شمرده مي شدند.
منابع حصول اطلاع از رقص يوناني بسيار است . از آن جمله است لغات سرودها و آوازهايي كه براي رقص سروده و نوشته شده است و اشعار ( از جمله حماسه‌هاي بزرگ همر) و آثار فيلسوفان و بسياري آثار مورخان و مقاله نويسان رومي در آثار باستان شناسي مانند مجسمه‌ها و نقشهاي برجسته ديواري و كنده‌كاريها و نقاشيهاي ديواري مناظري از رقص ديدخ مي شود. بسبب اشارات خاصي كه در آنها به كار رفته و به علت آنكه با واقعيت مطابقت ندارند بيشتر اين آثار نتوانسته‌اند ما را به سوي حركات و اطوار رقص يوناني رهبري كنند. ضمناً دانش ما بر موسيقي كه همراه رقص نواخته مي شد در اين عصر بسيار كهن سخت ناچيز است.
كهن ترني اشاره به رقص در اين منطقه درياي اژه همانا رقصهايي است كه در جزيره كرت از حدود 3000 تا 1400 پ.م اجرا مي شده است . كاوشهاي باستان شناسي در كنوسوس پايتخت كرت و جاهاي ديگر اين جزيره آثاري به دست داده است كه در آنها مردم را به هنگام انجام دادن بازيها و ورزشها و رقصها و نوختن موسيقي به انواع مختلف حالات نشان داده است.
يكي از كهن ترين رقصها رقص كورتس(20) نام داشت كه عبارت بود از رقص مردان با جست و خيز و فرياد و چكاچاك اسلحه. رقصهاي جنگي ديگر نيز رقصهاي دايره‌وار ساده و رقصهاي زنانه و رقصهاي با ماسك و سر حيوانات و رفصهاي باروري كه متمن « معلق زدن به جلو و عقب و جهش و پرش و لگدهاي تند و بر وري سر ايستادن و ب ادست راه رفتن و خم شدن به سوي عقب و خود را به صورت چرخ در آوردن» بود(21) ، وجود داشت. لاولر مي گويد گعه چنان حركات اين رقصها دشوار بود كه اجراكندگان آنها مي بايستي پرورش و تعليم شديد و سخت ديده باشند و بايد گفت اينان رقاصان حرفه‌ي بودند. گو اينكه افارد خاندانهاي سلطنتي هم در رقص شهرت داشتند.
يك رقص مشهور كرت باستان عبارت بود از رقص« ماز» يا « لابيرنت» كه به سبب حركات در هم رفتن و پر خچرخش آن تصور مي شود كه آن بر اساس نقشه كاخ مينوس در كنوسوس ساخته باشند.
باري رقصهاي رنگارنگ و چشمگير كرت گويا در رقصهاي يوانني ميسني كه در عصر مفرغ در سرزمين اصلي يونان پديدار شدند موثر بوده است.
اين مردم نيرومند و هوشمند جنگاور در بلنديهاي كوهها دژها و استحكاماتي شاخته بودند كه تسخير ناشدني بود و آنگاه بر شهرهاي مردم كرت و ديگر همسايگان خويش مانند ترواها در آسياي صغير تاختند. فرهنگي رذا كه همر در ايلياد و اوديسه توصيف كرده است از آن مردم اخير بود. درچند عبارت اين آثار همر مضمونهاي از چگونگي رقص ميسينيان آمده است. در اوديسه چنين آمده است كه اوليس پس از كشتن خواستگاران همسرش بع تلماك مي گويد كه خدمتكاران را فراهم آورد و رقصي پرشادي و خوشي در كاخ برگزار ميشود با طنين و آواي فراوان.
در سرود هيجدهم ايلياد آنجا ك همر از اسلح ورزه آشيلتوصيف مي كند تصوير جانداري كه از رقص  به دست داده شده است. بر روي سپر سه منظره رقص نمودار شده بود. يكي از اينها ميداني را نشان مي دهد كه جوانان از دختر و پسر درآن مي رقصند و دست به دست هم داده‌اند.
دختران جامه‌هاي نرم پنبه‌اي و مردان رداي خويش بافت بر تن داشند كه از اغشتگي به چربي درخشان مي نمود. دختران كمربندهاي زيبا بسته و مردان دشنه‌هاي زرين به كمر بنهاي سيمين آويخته بودند. با پاهاي استوارو پر مهارت و سبك و آهسته آنچنان كه سفالگري در كنار چرخ خويش نشسته آن را براي بازديد مي گشايد مي دويدند و سپس بار ديگر به صف درآمده مي دويدند تا به هم برسند. گروه انبوهي در پيرامون ايستاده و از تماشاي اين مظره لذت مي بردند در ميان ايشان نوازنده‌اي پر شور و حال چنگ مي نواخت و از ميان گروه رقاصان دو تن آكروبات مي چرخيدند(22).
زماني كه يونان به دوران تمدن كهن خويش پاي نهاد ديگر يونانيان حيوانات را مانند گذشته پرستش نمي كردند. در عوض گروهي از خدابان را به شكل مردان و زنان مي پرستيدند اساطير بسياري درباره اين خدايان پرداخته بودند و هر يك صفات و نيروها و رسوم خص داشت. بدينگونهخ رسوم باروري را غالباً به ديو نيزوسگويا از ساتيرها در جشنواره ، آدميان پست بز مي پوشيدند. لغت يوناني براي بزtagos  است و رقص بزي معمول در قرن ششم پ.م در Tragoedlk يا « آواز بز» به صوت مسابقه درآمد.
بدين گونه لغت تراژدي مرسوم شد. اما لغت Orchestra نخست به معني محل رقص دايره وار در نمايشخانه و تئاترها بود(25).
در ميان خداياني كه براي ايشان رقص و جشنواره اجرا مي شد آپولون و خواهرش آرتميس در پرستشگاه دلف در جزيره دلوس در درياي اژه بودند. گويند آپولون و هكات و دمتر و پرسفون (26) نيز رسوم و آداب پرستش خاص در جشنهاي مختلف سال داشتند.
يكي از موادر بسيار رايج دريونان باستان در كار آموزشس بود. فيلسوفان بزرگ يونان اين هنر را بسيار سفارش مي كردند و آن را براي سلامت تن و روان ضروري مي ديدند. ارسطو آموزش رقص را در مرحله‌اي از موسيقي و ژيمناستيك و سقراط را مرحله‌اي از موسيقي و ژيمناستيك و سقراط سفارش مي كرد كه رقص را با گشيش و گسترش بيشتري تعليم دهند و مي گفت آنانكه خدايان را با رقصهاي زيبا سپاس مي گذارند در جنگها نيز پيشرواند. افلاطون مي نويسد « آموزش خوب همانا خوب آواز خاوندن و خوب رقصيدن است.» و توجه بسياري به اهميت رقص در آموزش و پرورش در رساله « نواميس» او مبذول شده است. تاكيد مي كد كه دو نوع رقص و وسيقي وجود دارد ،‌يكي شريف كه مربوط است به زيباي و شايان ستايش و احترام و يكي هم ناشريف كه از آنچه پست و سفله و زشت است پيروي مي كند. همة كودكان و پسران و دختران را از خردي با موسيقي و رقص شريف تعليم مي دهد و ايشان را با مسابقات توشويق مي كند… به ماموران قدرت مطلق ميدهد ك از مدرسه‌ها و نمايشهاي عمومي همه ريتمها وآرمونيها و گامها و ژسهاي ركيك و ناشايست را بزدايند و دور كنند. موسيقي و رقص بايد به خدايان اهداء شود… رقصهاي شريف بايد به دانش‌آموزان نه تنها تندرستي و چابكي و زيبايي اندام بدهد بلكه همچنين خوبي روان و عادل فكري ارزاني دارد(27).
يونانيان رقص را از خردي با ديگر موضوعات درسي و زير دست معلم خاص مي آموختند. ايشان انواع گوناگوني از حركات جسمي را تمرين مي كردند و بسيار ورزكار بودند و حركاتشان كامل و نيرومند بود. نقاشيهاي بر روي گلدان كسان را به هنگام دويدن و پريدن و جهيدن نمودار مي سازد كه همه با شيوه‌اي طبيعي و با كمال سهولت عمل مي كنند و در آن هيچ حالت آكروبات زوركي و اجباري ملاحظه نمي شود . به پسران به خصوص در آتن و اسپارت رقص را همچون كمك مشق جنگ مي آموخند. در Palaestra ( مدارس كشتي گيري) و Gymnwsium پسران دررقصهاي جنگي شركت ميكردندو خود را براي حركات جنگي آماده مي ساختند. رقصها به چند نوع تقسيم مي شد.
پوديسم(28) حركات تند و متغير پا براي آماده شدن جهت تن به تن. كسيفيسم (29) جنگ مسخره كه درذ آن گروههاي جوانان فن جنگ را به شيوه رقص تمرين مي كردند. هوموس (30) جهشاي بلند و جهشهاي با تكيه به چوب براي آنكه جوانان آماده پريدن از بالاي الوارها يا سنگهاي گران يا ديوارها و دژها شوند. تتراكوموس (31) آرايش جنگي گروهي كه در آن سربازان به سوي دشمن دسته جمعي پيشروي مي كنند يا در برابر دشمن خود را با سپرهاي به هم پيوسته محافظت ميكنند. نه نها رقصها را در اسپارت در مدارس آموزش پسران مي آموختند بلكه در جشنوره‌هاي امپاتوري آتن مرتباً بدا دست مي زدند و همواره همچون وسيله آموزش سربازان از آن بهره مي جستند.
شاون مي نويسد:
امروزه نام هيجده نوع رقص جنگي تنها و دو نفري و دسته جمعي را در اختيار داريم كه رقصهاي جنگي صامت بود و بدان وسيله سربازان به توازن و تعديل تن و روان مي رسيدند و عضلات آنان نيرومند مي شد و انظباط مي يافتند تا آكه در ميدان جنگ بر ديگران ممتاز شوند(32).
رقص آنچنان مورد احترام بود كه ورزش مورد رغبت سياستمداران و سرداران وفيلسوفان و ديگر برجستگان يوناني پيش از عصر پريكلس به شمار مي رفت و در برابر تماشاگران بسيار چند هزار نفري درروزهاي جشن و اعياد مهم و به هنگام بازگشت از جنگ يا پيروزي مي رقصيدند. سوفو كل شاعر آتني در جواني پس از جنگ سالامين برگزيده شد تا چنگ بنوازد و رقص پيروزي را رهبري كند. اپا مينونداس (33) يكي از سرداران و سياستمداران بسيار برجسته يونان آلات موسيقي مي نواخت و آواز مي خواند و مي رقصيد. اين كارها را در برابر چشم عموم و پس از آنكه به رشد رسيد انجام مي داد. اشيل و آريستوفان و نمايشنامه نويسان يوناني در نمايشنامه‌هاي خود ميرقصيدند و Dithyramb كه يكي از رقصهاي مهم جشنوار ديونيزوس باشد غالباً توسط شاعران و سياستمداران مشهور رهبري مي شد.
لوسين هجانويس يوناني (كه در دورانهاي بعدي در روم ميزيست)مي نويسدكه يونانيان رقص را آ نچنان  پر ارزش ميدانستندكه :
…نجيبترين و برجسته ترين كسان در هر شهر رقاصانند و چنان از اين كار شرم اندك دارند كه به اصالت ونجابت و مقام خويش آنچنان ارزش نمي نهندو نميبالند كه به مهارت و استعداد در رقص(35).
بي گمان تئاتر يونان در آغاز با رقص پيوندي نزديك داشت .ارسطو گفته است كه تراژدي يونان ازDithyramb سرچشمه گرفته است كه در آن رسوم بهاري با روري و تجديد حيات با آوازهاي دست جمعي و نمايش مجسم ميشدند .اينها سپس به صورت نمايشنامه در آمدند . رقصهاي اصيل عمومي تبديل به Choros شد كه در نمايشهاي يوناني اهميت فراوان دارد . در سراسر دوران تمدن كهن يونان در اجراي نمايش نامه هاي غم انگيز كه بيشتر شبيه به ((يك نمايش موًثر نيم ايراني بودتا نمايش غم انگيز و درام آنچنانكه ما امروز از آن قصد معني مي كنيم36 )) رقص اهميتي شايان داشته است.
در نمايشهاي يوناني رقصهاي خاصي رواج داشته است. امليا37- كه پر وقار وجدي بود و براي نمايشنامه هاي اندوهبار به كار مي رفته است ودر آن شيوه هاي مشخص وهمين اداها وژستهاي سمبو ليك و مفهوم دار به كار مي رفت ورقاص مي توانست بدان وسيله داستان غم انگيزي را كاملابي آنكه كلمه اي سخن گفته باشد بنمايد .
كو رداكس ( 38 ).- اين رقص خاص كمدي بود و آن را مبتذل و زشت دانسته اند و شامل گردشهاي تن به شيوه اي معني دار و اردنگي و نواختن به سينه و رانها و حركاتي متشابه آن .
سكينيس(39)- اين رقص خاص نمايشنامه هاي هجايي يونان در سده ششم پ. م. بود اين رقص پر تحرك و تند  ونا محترمانه بود و با حركات فراوان اسب وار و آكروباس كه غالبا ‌‌‌متضمن عمليات موضوعهاي اساطيري مي شد.
رقص نه تنها در نمايش خانه هاي يونان عرضه مي شد بلكه در امر تفريح مهمانان به عوامل كوموس يا كومري (40 )خوانده مي شد بلكه در امر تفريح مهمانان به عوامل كوموس يا كوموي(40) خوانده مي شد .چنين رسم شده بود كه پس از شام تفريحات آوازخواني و شبعده بازي و نوازندگي و رقص برگزاري شود . نخست اين كار را صاحب خانه يا مهمانان انجام مي دادند. كم كم طبقه اي رقاص حرفه اي پديد آمد و اينان جايگزين هنرمندان غير حرفاي گشتند .در سده هاي پنجم و ششم پ .م . اين گونه هنرمندان حرفه اي شهرت فراوان يافته و در كار خويش به درجات مهارت عالي رسيده بودند . در بعضي موارد بندگان را تعليم رقاصي مي دادند و از دستمزد آنان بهره گرفتند .اين هنرمندان گويا نام آور مي شدند . در يك كتيبه بر جاي مانده در جزيره دلوس آمده است كه دستمزد يك كنيزك رقاص از دستمزد همه گروهي كه با او همكاري مي كردند بيشتر بود .
پس از كشور گشاييها ي اسكندر و باز آمدن او با اسيران شرقي و رقصهاي يوناني تحت تا ثير هنر آسيايي قرار گرفتند و در آن زبان اشارات بيشتر رواج يافت . در دوران فرهنگ يوناني مآيي يا هلني و سپس دوران يوناني و رومي رقا صان پانتوميم يا صامت بسيار خواهان يافتند . يك رقاص تك رقص با تغيير جامه هاي گوناگون و ماسكهاي مختلف وژستها و زبان اشاره در چند صحنه كه در تنفس آنها موسيقي نواخته ميشد داستاني را براي تماشاگران باز گو مي كرد . اينگونه نمايشها در امپراطوري روم به هنگام اوج اقتدار آن بسيار رواج داشت .
در يونان ديديم كه فرهنگي و تمدني رواج داشت كه در آن رقص عامل اصلي دين بود و نيز وسيله مهم و قابل احترام آموزش نظامي ، كم كم پارهاي شد از نمايشنامه هاي يونان به هنگام كه رو به پيشرفت داشتند و سپس هم وسيله تفريح محبوب مردم گشتند . رقص پيوسته مورد احترام يونانيان و يكي از سنت موز و رقص ، ترپيسكيور (41) نام داشت . اما احترامي كه رقص پيدا كرده بود مربوط بود به فلسفه يونان روزگار پيش از پريكس و مربوط بود به اعتقادايشان به استقلال و قائم با لذت بودن و توازن انديشه و روان و تن و دلبستگي يونانيان به همه هنرها  همچون جلوه روان آدمي . در روم اين اعتقاد رنگي ديگر داشت .
 

رقص در روم باستان

 
رقص از نظر روميان اهميتي بسيار كمتر از رقص در جامعه يونان داشت . روميان بسياري از عوامل فرهنگ خود را از يونانيان به وام گرفتند . روميان آموزش يافته و تحصيل كرده به يونان همچون سر چشمه فرهنگ و تمدن خويش مي نگريستند و اشراف روم به زبان يوناني سخن مي گفتند و از معلمان يوناني سخن ميگفتند و از معلمان يوناني استفاده ميكردند و از هنر و ادبيات يونان پيروي مي كردند . هنر روم در آغاز استوار و ساده و خوش تناسب بود . اما هر چه بر ثروت و قدرت اين مردم افزوده شد از ارج نهادن به اين صفات در هنر غافل ماندند . در حقيقت جنگ و حرص پيروزي هزارها تن بنده و ثروت بي كرانه را به روم سرازير ساخت . روميان ديگر دست از آفرينندگي هنري و انجام كارهاي هنري بر داشتند و اينگونه امور را به بندگان و اسيران ملتهاي مختلف وا گذاشتند      شاون اظهار نظر ميكند كه روميان كه در اداره سازمان حكومتي و امور نظامي و لشكركشي و وضع قوانين مردمي     بودند با ابتكار در هنر تنها به تقليد و وام گيري مي پرداختند . رقص هم از همينگونه امور بود .
در امپراطوري روم ملاحظه مي كنيم كه رقص اول به تئاتر و صحنه روي آورد و سپس  وسيله
سپس وسيله كسب مال گشت و همچنانكه دين در روم به انحطاط و فساد و كسب لذات گراييد رقصهاي مذهبي هم وسيله اطفاء شهوات افسار گسيخته و بي لجام گشت . (42)اين ماجرا چگونه آغاز شد؟
در زمان تدوين كهن ترين آثار مدون و نوشته پيش از پايه گذاري روم رمدان بعضي از گروههاي صنفي يا انجمنها تحت نام Salii فراهم آمدند. لفظ اخير را بعضي به Saltio تعبير كرده‌اند كه واژه‌اي لاتيني به مفهوم « رقص» و Saltantes  به معني « رقاص» است.
 Salii شمال كاهنان كشتكار كه كشتزار را پاك ميكردند و جنگاوران كه رقص اسلحه مي كردند و كاهنان مارس ( خداي جنگ» ميشد. ايانان راه‌پيمايي بهار را كه گامهاي رقص گونه داشت انجام مي دادند. در اين هنگام رقصهاي دسته جمعي ديگري هم با آواز دسته جمعي پيران و جوانان انجام ميشد. كسان اخير دايره‌وار با به هم نواختن سپرها با آهنگ مي گشتند. مراسم و جشنهاي ديگري در سراسر سال برگزار مي شد كه در آنها رقص گويا حالتي با وقار و سنگين اشت:
… در پاليليا(43) يا جشنوارة پالها رقصهاي ر وقار پر شكوه در دشتها توسط شبانان كه شبهگام در پيرامون آتشهاي شعله ور كاه و ساقه‌هاي بر زمين مانده از در و ديوار مي زدند اجرا مي شد. فلوريا(44) يا جشنواره گياهان پايه‌اي شده براي رسوم بهاري (45) كه در بعضي قسمتهاي انگاستان رسوم آن بر جاي مانده است(46).
اين رسوم تا صدها سال ادامه يافت. يك نويسنده رومي به نام سوئتونيوس (47) كه در دورانهاي اخير روم مي زيست درباره راه‌پيمايي Salii مي گويد كه رسوم آن سه هفته در مارس و اكتبر اجرا مي شد. مردم بارداري سوزن دوزي و كلاههاي مخروطي و مسلح و سپر به دست در جاهاي پر از ادحام شهر مي گشتند و به رقص و آواز مقدس مي پرداختند(48).
آيينهاي ديگر رومي عبارت بود از Laperculia  را در غرياه يغا اول مارس به احترام خداي Pan انجام مي دادند. كاهنان در اين رسوم كه  Luperci خوانده مي شدند برهنه در خيابانهاي شهر رم مي رقصيدند و به دست تازيانه داشتند كه گويا به انبوه مردم تماشاگر مي نواختند.
جشن بزرگ بود كه در اواسط دسامبر به افتخار خداي Saturn  برگزار ميشد . اين زمان هنگام شادي و خوشي و وردن و ميگساري و رقص در خيابانها بود. آن را هم بسبب تشخصات طبقاتي به ناري نهادند. كيرشتاين مي گويد كه اين رسوم بت‌پرستي را در مسيحيان درآيين عيد ميلاد مسيح وارد ساتند و در قرون بعد در اين زمانها رقصهاي بسيار مي كردند(49).
در نمايشخانه روم رقص وظيفه‌اي داشت . گو اينكه بيشتر اين امر توسط يوناني و ايستريايي (50) دراوسط قرن چهارم پ.م براي آرام ساختن خشم خدايان و سرگرم كردن مردي  كه از طاعون گزند فراوان ديده بودند رايج شد. رقاصان و هنرمندان پانتوميم ايستريايي را  Istriones مي خواندند كه لغت امروزي histrionic از آن مشتق شده است ( كه به معني نمايش و تئاتراست.) هنرمدنان پوست كه رداي شبانان بود در بر مي كردند و نام اين رداSaturae بود كه لغت (Satire يعني هجا و مسخره) يا Satirical ( هجاو مسخره) يا Satirical ( هجايي و مسخره‌اي) از آن ريشه گرفته است. بازيهاي آنان رنف‌اي) از آن ريشه گرفته است. بازيهاي آنان رنگ مسخره و شوخي داشت و زندگي خدايان و پهلوانان و مردم را به شيوه روستايي و دهاتي به استهزا مي گرفت. اين بازيها غالباً با زبان اشاره وژس اجرا مي شسد. كير شتاين گويدكه رقص به صورت مداوم و هميشگي در ميان روميان چندان محلي نداشت. روميان ترجيح مي دادند كه شاهد هيجانات و گوناگوني بازيها در ميدانها و سيركهاي بزرگ خويش دربرابر انبوه مردم باشند. تا آنكه به نمايشهاي پر انديشه و عميق و با ارزش ادبي را كه باب سليقه يونانيان بود تماشا كنند(51).
چون نسليقه مردم چنين بود صحنه و تئاتر آنچنان جالب نبود كه شغل دائمي و هميشگي عده‌اي شود و هنر پيشگان و رقاصاني كه در روم نمايش مي دادند بيشتر يوناني يا از بندگان اهل جنوب ايتاليا بودند كه در گذشته متعلق به توانگران و اارف بودند و سپس به مديران تئاترها براي بازي كرايه داد مي شدند و وايه مي گويد كه تا مدتهاي طولاني طزن به صحنه نمي آمد ورل آنان را مردان جوان بازي مي كگردند و شايد به همين سبب رقص در دوم در نمايشهاي پانتوميم شركت كردند.
از 200 پ.م تازماني پس از آن در ميان اشراف و طبقة پاتريسين رومي رقص زواج يافت. معلمان اتروسكي و يوناني رقص در كلاس‌هاي خصوصي تدريس ميكردند و پسران و دختران اشراف به آنجاها مي رفتند. رقص امري مهم شد. بعدها رقص را به اين سبب كه مايه نرمي و فرسودگي پي اجتماع رومي ميشود از رواج انداختند  يكي از امپراطوران سيپيون آفريكانوس (53) مدرسه‌هاي رقص را به موجب فرماني كه در حدود 150 پ.م صادر كرد بست. اما اين كار چندان ضرورتي نداشت. چون روميان خود گرايشي به رقص نداشتند. تنها در مدت كوتاهي در حدود 22 پ.م . درزمان فرمانروايي اگوست رقص پانتوميم اهميتي يافت و مستقلاً بر صحنه‌ها اجرا ميشد. اين گونه رقص به دو علت شگفت رواج و محبوبيت يافت.
نخست آنكهخ روميان چندان ارجي به رقص از لحاظ وسيله جلوه زيبايي هنري و هيجاني نمي گذاشتند. اما از ديدن صحنه‌هاي رقص با انتوميم لذت مي بردند دوم آنكه درزمان اگوست روم پر شده بود و از مردم گوناگون بسيار كه گذشته از لاتيني به يوناني و سرياني و گالي و توتوني و بسيار از زبانهاي ديگر سخن مي گفتند. به صحنه آوردن نمايش ناطق آنچنان كه همه اين مردم بفهمند به ويژه در نمايشخانه‌هاي بسيار بزرگ با آكوستيك يا وضع انعكاس صداي نامتناسب ممكن نمي شد. بنابر اين پانتوميم به صورتي بسيار ظريف و دقيق درآمد و بسيار رواج گرفت.
اين رقص بسيار همانند نمايشهاي غم انگيز يوناني صدر اول بود كه درآن هنرمند با كمك جامه‌ها و ماسكهاي گوناگون رل چند تن را بازي مي كرد و داستاني را مجسم مي ساخت.
رقاصان پانتوميم به جاي سخن گفتن آواز با رقص و اشارت وژشت بيان مقصود مي كردند. لاولر مي گويد كه ين رقصها در مردم شگفت تاثير فراواون داشت.
… تماشاگران گاهي سراسر روز را در تئاتر مي نشسته و به رقاصان آنچنان خيره چشم مي دوختند كه نداري هيپنوتيزم شده باشند.
آنان رقاصان را الهي مي پنداشتند . سنك(54) شيفتگي مردم را براي اين رقصها »  بيماري» يا  Morbus ميخواند.
زنان غش مي كردند و ماموران بلند پايگاه براي هر حركتي اهميتي قايل بودند و امپراطوران رقاصان را كه هنرنمايي شاياني كرده بودند به نزد خويش مي خواندند…(55)
و.ايه مي نويسد:
به دشواري مي توانيم تصور كنيم كه هنر پانتوميم در ميان روميان تا چه از تكامل رسيده بوده است. بر مه قلمروهاي داستانسراي و شعر و تاريخ تفوق يبافته بود. هنر پيشيگان رومي غاحساسات بسيار باريك و ظريف را با اشارت و ژستهاي فوق العاده دقيق و پر تحرك بيان مي كردند و تماشاگران آنانهم هر گوشه يا كنايه‌اي از اين زبان اشاره را خوب درك مي كردند و آنها را بسيار بهتر از هر گونه سخني يا خطابه‌اي درمي يافتند…
نيرو و دقت  باريك بيني فئق العاده اين بيان اشارتي و صامت موجب شد كه رقص دورلان كهن هنري شگفت شود(56).
از جمله هنرپيشگان دو هنرمند بزرگ را مي توان نام برد يكي بيلادس اهل سيسيل (57) و ديگري باتليوس اسكندراني(58) كه هر دو بنده بودند و صاحبانشان آزادشان كرده بودند و هر دو را مردم آنچنان دوست داشتند كه ثروت بي كران يافتند و گستاخ گشتند و براي زنده نگاهداشتن دلبستگي مردم به خويشتن جامه‌هاي خاص داشتند و چشمه‌هاي مخصوص بازي مي‌كردند و گاهي در گذرگاهها به پيكار برمي خاشستند تا خواهندگان خويش را به خود جلب كنند.
عقايد عمومي دربارة رقاصان مختلف بود. بعضي امپرازوران از آنان هواخواهي مي كردند و در برخي ديگر با ايشان مخالف مي كردند و از نمايش ايشان جلوگيري ميكردند مارك اورل(59) دستمزدهاي آنان را محدود كرد و متكي به هزينه مربوط به نمايش كرد.
كليساي مسيحي كه تازه گسترش مي افت، بيرحمانه با رقص به پيكار خاست. با اينهمه زماني كه شهر روم از قطحي چنان رنج مي برد كه سخنوران و معلمان را از شهر رانده بودند سه هزار رقاص اجازه يافتند كه در شهر بمانند. ملاحظه بفرمائيد كه رقص جچه مقامي درمان تفريحات مردم داشت. ولي هر چه مي گذشت مخالفت علماي اخلاق با پانتوميم فزوني ميگرفت.
لوسين در قرن دوم ميلادي در مكالمه‌اينوشت است از كراتونا مي پرسد:
( چگونه مي تواند كسي) آرام بنشينيد و به صداي فلوتي گوش فرا دهد  و ببيند و حركات مسخره يك موجود زن صفت را كه جامه‌اي نرم و لطيف بر تن دارد و آوازهاي ركيك مي خواند و اداي شهوت انگيز روسپيان پيش از تاريخ را در مي آورد و با آن نغمه ناساز سيمي و آواز ناخوش نئي و صداي بر زمين خوردن پاشنه‌اي همراهي كند؟(60)
اين خاتلاف ادامه يافت. اما كم كم محبوبيت هنر پيشگان پانتوميم رو به كاستي گذاشت و بسياري از ايشان ناگزير شدند شهرها را فرو گذارند و در شهركها به نمايش پردازند. شايد آخرين نمايشها ايشان در اواخر سده چهارم و اوايل سده پنجم ميلادي رئوي داده باشد. تا اين زمان رقص رفته رقته به چشم بسياري از شهريان و نويسندگان رم بي ارج و ناپسند آمد و آن را براي كسان كانونهاي خوب و منزه نامناسب و خلاف اخلاق و منافي رفتاتر پسنديده دانستند. سالوست (61) مي نويسد كه يك بانوي شريف « با زيبائي و ظرافتي مي نواخت و مي رقصيد كه شايسته يك زن محترم نبود.» و سيسرون اين حكم محكوميت را درباره هنري نگاشته است از پايگاه بلندي كه در تمدن يونان داشت ، بسيار تنزل كرده بود:
«‌كاتون(62) ، لوسيوس موئنا(63) را كه رقاصي است دعوت كرده است. اگر اين كاري كه به او نسبت داده شده است راست باشد درمحل اتهام بزرگي قرار گرفته است. اما اگر دروغ باشد كار يك دوغ زن سمخره است… زيرا هيچ كس به هنگام هوشياري مگر آنكه ديوانه باش شد. رقص بازپسين همراه و شريك ضيافتهاي طئولاني و پرشكوه و تكلف و ظرافت است064). در واقع رقص در از مرضي كه بر سر امپراطور روم شايع شده بود زيان ديد.
اكون حس ميهن پرستي خشن مردم روي جاي به انحطاطي داده بود كه همه فكر و ذكر مردم « نان و سيركبود.» گروه انبوهي از مردم براي تماشاي شكنجه كردن و كشتار هزاران اسير و بنده‌اي كه از پيروزهاي روم گرفتار شده بودند فراهم مي آمدند. خراج بساري از استانها بالمره و بالتمام صرف اينگونه تفريحات سنگدلانه كه مردم روزافزون آنها را خواستار بودند شد. آواز خاونان و رقاصان و شعبده‌بازان هم هنر خويش را عرضه مي كردند ولي بيشتر روميان به تماشاي مناظر خونين و پر آزار و شكنجه راغب بودند براي اينان مسابقه‌هاي گردونه تازي و پيكارهاي گلادياتوري كه در آن اسايران جنگي و زندانيان محكوم و رزمندگان حرفه‌اي و بندگان در آنها پاروزني مي كردند و به جنگ مي پرداختند و بسياري تفريحات خونين و وحشيانه ديگر ترتيب داده ميشسد. اين نمايشها در ميدانهاي بسيار پهناور انجام داده مي شد. گويند كه سيرك بزرگ يا سيرك ماكسيموس(65) زمانيب گنجايش سيصد و پنجاه تن تماشاگر را داشت.
دو امپراطور به ويژه بدينگونه نمايشهاي وحشيانه نام آور شده‌اند يكي كاليگولا (66) كه بسيار خواهان آواز و رقص بود و غالباً درسيرك حضور مي يافت و ديگري نرون كه در زمانش آزار مسيحيان شگفت فراوان شد. تاسيت (67) مي نويسد كه بسياري از مسيحيان را:
… يا پوست درندگان در برشان مي كردند و. در معرض حمله سگان مي گذاشتند تا در برابر چشم همگان پاره پاره مي شدند  يا آنان را به چهار ميخ مي كشيدند يا به سوختن محكومشان مي كردند و شبهنگام چون چراغ مي سوختند. باغهاي نرون راحتي براي اين گونه نمايشها مورد استفاده قرار مي دادند(68).
رقص راهم براي اين منظورهاي هراسناك و خونين بكار ميبرند. پلوتارك مورخ مي نويسد كه غالباً جنايتكاران نمحكوم را جامه سرخ مي پوشانيدندو حلقه گل بر سرشان مي گذاشتند و به رقصيدن درميدان پر جمعيت وادارشان مي كردند تا آنكه ناگهان لباسشان كه با ماده مخصوص شيميايي آلوده بود مشتعل مي شد و ايشان دررنج و شكنجه مي مردند(69).
مسيحيان اوليه كه خود از اين رفتارها رنج ديده و آزار كشيده و بازجان بدر برده بودند اينها را سخت محكوم ميشمردند و زشت مي داشتند . ولي به سبب آنكه رقص در بست يكي از عوامل انحطاطا امپراطوري روم بود آباء كليساء آن را محكوم ساختند.
اما روابط كليسا با رقص پس از برافتادن امپراطوري روم و در سراسر عصر تاريك قرون وسطي شگفت متعارض و متناقض بود. رقص روزگاري با كليساي مسيح از بسياري لحاظ مربوط و پيوسته بود و در عين حال سخت محكوم.

هرگونه برداشت تنها با ذکر نام و شماره مجله هنر ومردم و نام نویسنده مجاز میباشد.
منبع :مرکز اسناد میراث فرهنگی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مرسی هزار بار برای این مطلب مفیدتون

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید