۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

سیب نوشته ها 2

سیاهپوش و دزدانه به دشت سرخ رویای سیب پا نهادیم.

  لذتی بالاتر از لذت گناه را مزه کردیم . طغرل که از امریکا شراب میخورد و مستانه می آمد و غربت یک شهر را فریاد میزد خاک رویای سیب پا بندش کرد .من و رویای سیب با طغرل همسفر شدیم . نفس بریده غریبه هایی میانمان رقصانه وارد شدند و کارناوال شادی برپا شد





نوشته سیب


هیچ نظری موجود نیست:

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید