۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

سیب نوشته ها 6




آخرین خداحافظی
تلخ ،تلخ ، تلخ
دیگر نمیتوانستم میزبان عشقش باشم .
معنای گذشت بزرگ را آن موقع بود که درک کردم .
سوار آخرین اتوبوس شد و به استامبول رفت .
تلخ ، تلخ ، تلخ
تلخ می نمود آنگاه که تمامی خاطراتمان ، سراب میشدند ...
تلخ ، تلخ ، تلخ
گویی آرامشی بود قبل از طوفان
آخرین سوار سرنوشت هم از رودخانه وحشی گذشت
بی حجاب و بی قرار شده بودم
و طعم تند رقاصه شهر را ...

تلخ ، تلخ ، تلخ

نوشته سیب

۱ نظر:

delaram1988 گفت...

عشق من در سفر عشق ، خطر بايد كرد سينه را بر سر مقصود ، سپر بايد كرد از شب و ظلمت و از ظلم نبايد ترسيد تا به خورشيد فقط ذكر سحر بايد كرد به حساب دل ازين راه خبر بايد داد وجهان را هم ازين راز ،خبر بايد كرد تيغه مرگ اگر از رگ و جان داشت گذر عاقبت از لبه تيغ ، گذر بايد كرد موج در موج اگر شاهد دريا باشي قطره قطره به دل دوست ،اثر بايد كرد از سفر جز هنر عشق نبايد آموخت از دل خود به دل دوست سفر بايد كرد يار من چرخ به دلخواه نخواهد چرخيد تا بداني به چه تدبير ،هنر بايد كرد فتح اين قله آزاد ، به آساني نيست عشق من در سفر عشق ، خطر بايد كرد
واقعا عالي بود

با کلیک روی دکمه جستجو به پورتال فروشگاهی وارد شده و از صدها هزار کالای موجود در این فروشگاه دیدن فرمایید